آبرسانى، تجربه پيشين حضرت عباس علیه السلام
پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاويه به صفين، وى به منظور شكست دادن اميرالمؤمنين عليهالسلام عده زيادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نمود و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهيان خسته و تشنه اميرالمؤمنين عليهالسلام وقتى به صفين مىرسند، آب را به روى خود بسته مىبينند. تشنگى بيش از حد سپاه، اميرالمؤمنين عليهالسلام را بر آن مىدارد تا عدهاى را به فرماندهى «صعصعة بن صوحان» و «شبث بن ربعى» براى آوردن آب اعزام نمايد. آنان به همراه تعدادى از سپاهيان، به فرات حمله مىكنند و آب مىآورند.(8) در اين يورش امام حسين عليهالسلام و اباالفضل العباس عليهالسلام نيز شركت داشتند و مالك اشتر اين گروه را هدايت مىنمود.(9)
به نوشته برخى تاريخنويسان معاصر، هنگامى كه امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس عليهالسلام براى نبرد امتناع مىورزد، او براى تحريص امام حسين عليهالسلام خطاب به امام عرض مىكند: «آيا به ياد مىآورى آنگاه كه در صفين آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد كردن آب تلاش بسيار كردم و سرانجام موفق شديم به آب دست يابيم و در حالى كه گرد و غبار صورتم را پوشانيده بود، نزد پدر بازگشتم…»(10)
اهتمام اميرالمؤمنين عليهالسلام در تقويت روحيه جنگاورى عباس عليهالسلام
در جريان آزادسازى فرات توسط لشكريان اميرالمؤمنين عليهالسلام ، مردى تنومند و قوى هيكل به نام «كُرَيْب بن ابرهة» از قبيله «ذى يزن» از صفوف لشكريان معاويه براى هماورد طلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشتهاند كه وى يك سكه نقره را بين دو انگشت شست و سبابه خود چنان مىماليد كه نوشتههاى روى سكه ناپديد مىشد.(11) او خود را براى مبارزه با اميرالمؤمنين عليهالسلام آماده مىسازد. معاويه براى تحريك روحيه جنگى او مىگويد: على عليهالسلام با تمام نيرو مىجنگد [و جنگجويى سترگ است [و هر كس را ياراى مبارزه با او نيست. [آيا توان رويارويى با او را دارى؟]. كريب پاسخ مىدهد: من [باكى ندارم و] با او مبارزه مىكنم.
نزديك آمد و اميرالمؤمنين عليهالسلام را براى مبارزه صدا زد. يكى از پيشمرگان مولا على عليهالسلام به نام «مرتفع بن وضاح زبيدى» پيش آمد. كريب پرسيد: كيستى؟ گفت: هماوردى براى تو! كريب پس از لحظاتى جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فرياد زد: يا شجاعترين شما با من مبارزه كند، يا على عليهالسلام بيايد. «شرحبيل بن بكر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسيدند. اميرالمؤمنين عليهالسلام كه اين شكستهاى پىدرپى را سبب از دست رفتن روحيه جنگ در افراد خود و سرخوردگى ياران خود مىديد، دست به اقدامى عجيب زد. او فرزند رشيد خود عباس عليهالسلام را كه در آن زمان علىرغم سن كم جنگجويى كامل و تمام عيار به نظر مىرسيد،(12) فراخواند و به او دستور داد كه اسب، زره و تجهيزات نظامى خود را با او عوض كند و در جاى اميرالمؤمنين عليهالسلام در قلب لشكر بماند و خود لباس جنگ عباس عليهالسلام را پوشيد و بر اسب او سوار شد و در مبارزهاى كوتاه اما پر تب و تاب، كريب را به هلاكت رساند… و به سوى لشكر بازگشت و سپس محمد بن حنفيه را بالاى نعش كريب فرستاد تا با خونخواهان كريب مبارزه كند.(13)
اميرالمؤمنين عليهالسلام از اين حركت چند هدف را دنبال مىكرد. هدف بلندى كه در درجه اول پيش چشم او قرار داشت، روحيه بخشيدن به عباس عليهالسلام بود كه جنگاورى نو رسيده بود. در درجه دوم او مىخواست لباس و زره و نقاب عباس عليهالسلام در جنگها شناخته شده باشد و در دل دشمن ترسى از صاحب آن تجهيزات بيندازد و برگ برنده را به دست عباس عليهالسلام در ديگر جنگها بدهد تا هرگاه فردى با اين شمايل را ديدند، پيكار على عليهالسلام در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسين، امام با اين كار مىخواست كريب نهراسد و از مبارزه با على عليهالسلام شانه خالى نكند(14) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به كشتن سه تن از سرداران اسلام، در ميدان باقى بماند و به دست امام كشته شود تا هم او و هم همرزمان زرپرست و زورمدارش، طعم شمشير اسلام را بچشند.
اما نكته ديگرى كه فهميده مىشود اين است كه با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاريخى، تناسب اندام عباس عليهالسلام چندان تفاوتى با پدر نداشته كه امام مىتوانسته بالاپوش و كلاهخود فرزند جوان يا نوجوان خود را بر تن نمايد. از همين جا مىتوان به برخى از پندارهاى باطل كه در برخى اذهان وجود دارد، پاسخ گفت كه واقعا حضرت عباس عليهالسلام از نظر جسمانى با ساير افراد تفاوت داشته است و على رغم اينكه برخى تنومند بودن عباس عليهالسلام و يا حتى رسيدن زانوان او تا نزديك گوشهاى مركب را انكار كرده و جزو تحريفات واقعه عاشورا مىپندارند، حقيقتى تاريخى به شمار مىرود. اگر تاريخ گواه بر وجود افراد درشت اندامى چون كريب با شرحى كه در توانايى او گفته شد، در لشكر معاويه بوده باشد، به هيچ وجه بعيد نيست كه در سپاه اسلام نيز افرادى نظير عباس عليهالسلام وجود داشته باشند؛ چرا كه او فرزند كسى است كه درب قلعه خيبر را از جا كند و بسيارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاكت رساند؛ آن سان كه خود مىفرمايد: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاك افكندم و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مُضَر» را در هم شكستم… .»(15)