در مورد دنیای ذر
در مورد «عالم ذر» در ميان دانشمندان، مفسران، متكلمان و محدثان، گفتوگوهاى زيادى واقع شده است
.در قرآن كريم به عالم ذر اشارت رفته آنجا كه فرموده است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى..(1) وهنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت وايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم….
حال، اين ظهور و بروز (در عالم ذر) كه واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چيست؟
در ميان علما آراي مختلفي است از جمله :
ذر درلغت: … بمعنی تفرق هست .لان الله ذرهم فی الارض .
ودر اصطلاح دینی:
1- منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ يعنى، خداوند در آغاز، ارواح انسانها را آفريد و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحيد گرفت.
2- ذر به معناى ذريه (فرزندان) است؛ سؤال و جواب در ميان انسان و خداوند، به وسيله پيامبران و به زبان «قال» مىباشد.
3- سؤال و جواب بين انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، كمال و عقل.
4- مراد تمثیل است نه امر واقع برخی چون زمخشری , بیضاوی , شیخ طوسی , سید قطب , علامه شرف الدین عاملی و میرداماد و از معاصرین مانند استاد محمدتقی جعفری و دیگران قائلند که این آیه در مقام بیان واقع نیست , بلکه از طریق تمثیل به مسئله ی فطرت اشاره دارد به نظر این ها منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت های بی شمار و اعطای عقل به انسان , گویا توقع و انتظار دارد انسان در مقابلش تعظیم کند, و انسان هم طبق ذات و فطرت خود, به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است .
5- علاّمه طباطبائی میگویند: موجودات دارای دو نوع وجودند، یک وجود جمعی در نزد خدا ـ که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است ـ و دیگر وجودات پراکنده که با گذشت زمان به تدریج ظاهر میشوند. به این ترتیت عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا هیچ موجودی محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنی او را مشاهده کرده و به واحدیت. او اعتراف میکند و سؤال و جواب در عالم «ذر» مربوط به آن جا میشود.(3)
آيت الله جوادى آملى بعد از بررسى نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانستهاند.
الف : بيان تمثيلى: هر چند ظاهر آيه حاكى از گفت و گويى بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولى اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است. خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسانها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدرى روشن است كه گويا همه انسانها گفتند «بلى». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلى است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخارى بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمانپذير آمديم (4) آن دو گفتند با رغبت مىآييم، در حالى كه در واقع گفت و گويى بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهى لفظى نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
ب)بيان واقعى: معناى دوم كه بيشتر مورد نظر است، اين مىباشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتى سخن مىگويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكى زبان عقل (پيمبر درونى انسان) و ديگرى زبان وحى از طريق انبيا (پيامبران بيرونى). اين دو حجت، خدا را به انسان مىنمايانند و ربوبيت او را بيان مىكنند. اين دو از هيچ انسانى دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمىتواند ادعاى فراموشى و غفلت كند.
نكتهاى كه از آيه به دست مىآيد، نوعى تقدم اين ميثاق بر زندگى انسان مىباشد. از اين رو حجت باطنى (عقل) و ظاهرى(وحى) هر چند تقدم زمانى بر انسان و اعمال ارادى او ندارد، ولى بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبى دارد؛ يعنى ابتدا حجت بر عبد تمام مىشود، سپس مكلف به تكاليف الهى مىگردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوى لفظى بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاى دو حجت محكم الهى به انسان است.(5)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که:
عالم ذر همان عالم ملکوت و عالم عقل است که قبل از خلقت زمانی وجسمانی انسان ؛ نوع آن خلق شده بود چنانچه فلاسفه و عرفا نیز قول به خلقت عالم نوع هر موجودی از جمله انسان را قائلند واینکه هر انسانی عالم روحانی وعقلی ومثالی اش خلق شده بود واین بدن تحت اراده آن وجود روحانی حیات دارد. وبا مرگ بدن آن روح همچنان پایدار است…….
به بیان دیگر :همه موجودات قبل از آنكه در لباس وجود ظاهر شوند در جاي ديگري طراحي مي شوند و بعد از آن شكل مي گيرند. اين طراحي و اين شكل وجود آن پديده را تا انتهاي عمر آن همراهي مي كند و هر زمان كه طرح برداشته شود شكل آن پديده هم محو مي گردد. اين روح كلي كه در عالم يكي است و دو تا نيست نه كم و نه زياد مي شود و نه تكثير و نه قابل احضار است. (ازآن تعبیر به مثل افلاطونی نیز میشود.)
فرحناز ابراهيمي