سبع المثاني

سبع المثاني

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

مادر روزت مبارک

11 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

امروز مجالی است تا بار دیگر، کودکی هایمان، در آغوش مهربان مادر رها شوند و به یاد بیاوریم که وسعت هیچ آسمانی، به اندازه عطوفت های مادر نیست و باارزش تر از مادر، واژه ای در فرهنگ مهربانی ها نیست.
گاهی اگر می بینیم جاده زندگی، صاف و هموار شده است، بدانیم دعای مادر، چقدر راهگشا است روزهای ما اگر به جایی برسند، همه از برکت دست به دعا برداشتن کسی است که ادب، روبه رویش زانو زده است.
هرکه، هر کجا که باشد، همیشه درست ترین لحظه پناه، برایش آغوش مادر است. برفِ پیری هم اگر بر سرِ خاطراتِ دیگر بنشیند، یاد او جوان ترین است.
مگر باز هم لطف او تکرار شود وگرنه دسته گل های تبریک در یک روز، پیامی ندارند. سپاس ما را بپذیر که نامت، عطر خوشبوی بهشت در همه روزهاست.
روزت مبارک
فرحناز ابراهيمي

 1 نظر

پندی از معراج السعاده /بی غیرتی و بی حمیتی و مذمت آن

11 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

بی غیرتی و بی حمیتی همان کوتاهی و اهمال کردن است در محافظت آنچه نگهبانی آن لازم است ، از دین و عِرض و اولاد و اموال ؛ و این مرض ، از مهلکات خبیثه و صفات خبیثه است و بسا باشد که به بی غیرتی منجر شود .
حضرت پیغمبر صلی الله و علیه و آله فرمودند : «دلِ مردِ بی غیرت ، سرنگون است .»
و فرمودند : «اگر مردی در اهل خانه ی خود امری بیند که منافی غیرت باشد و به غیرت نیاید ، خدا مرغی را می فرستد که در آن را قفندر می گوید و چهل روز بر درِ خانه ی او می نشیند و فریاد می کند که : خدا غیور است و هر صاحب غیرت را دوست دارد . اگر آن مرد به غیرت آمد و آنچه منافی غیرت است از خود دور کرد فَبِها ، و الّا پرواز می کند و بر سر او می نشیند و فریاد می کند و پرهای خود را بر چشمان او می زند و می پرد و بعد از آن ، روح ایمان از آن مرد مفارقت می کند و ملائکه او را دیوث می نامند .»
و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در وقتی که در عراق بودند ، فرمودند : « ای اهل عراق ! شنیده ام که زنان شما در راه ها با مردان مدافعه می کنند ؛ یعنی شانه به یکدیگر می زنند که راه بدهند ، آیا حیا نمی کنید ؟»
و باز فرمودند که :« چرا حیا نمی کنید و به غیرت نمی آیید که زنان شما به بازارها می روند و با کفار شانه به هم می زنند که راه بیابند ؟»
و ضد این صفت ،غیرت و حمیت است و آن ، نتیجه شجاعت و قوت نفس است و از شرایف ملکات و فضایل صفات می باشد .
و کسی که از این صفت خالی است از زمره مردان خارج می باشد ، و نام مردی بر او نالایق است و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که :« خداوند- تبارک و تعالی - غیور است و صفت غیرت را دوست دارد و از غیرت اوست که همه ناشایسته ی ظاهریه و باطنیه را حرام کرده است .»
( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 215)
نمی دانم چرا در جامعه امروزی ما تعدادی از مردان دچار بیماری بی غیرتی شده اند ، خدایا ! از تو می خواهم تا بیماری ایشان را مداوا کنی .
نمی دانم چرا امروزه تعدادی از زنان ما دچار بیماری بی حیایی شده اند خدایا ! به حق مقربان درگاهت همه ما را به راه راست هدایت کن.
نمی دانم چرا این قدر ما به احکام دین مبین اسلام بی توجه شده ایم ، خدایا ! به ما شناخت عطا فرما.
نمی دانم چرا زشتی و قبح گناهان را نمی بینیم ، خدایا ! به ما دیده ای بینا عطا کن .

الهی چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار


نکاتی از معراج السعاده

 نظر دهید »

اضطراب امتحان و راههای کاهش آن

09 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

 


آیا تاکنون از خود پرسیده اید که چرا از امتحان می ترسید؟
آیا تابحال به صورت عمیق به این موضوع فکر کرده اید که چه عواملی در ترس و اضطراب نسبت به امتحان مؤثر بوده اند؟
آیا در زندگی تحصیلی راههایی برای کاهش این نوع اضطراب یافته اید؟

بدون تردید ترس از امتحان بین دانش آموزان و دانشجویان تقریبا همه گیر و رایج است و می توان گفت مهمترین علت این موضوع ، نتیجه ای است که از امتحان بدست می آید. نتیجه ای که مدرک قبولی یا مردودی محسوب گردیده و باعث ارتقاء ، تهدید ، تشویق و یا تنبیه می گردد. گاهی اوقات این نتیجه می تواند سرنوشت را نیز رقم زند. به همین علت هر چه نتیجه ، حساسیت و اهمیت بیشتری داشته باشد، به همان نسبت می تواند اضطراب و ترس از امتحان گردد، که برخی از آنها عبارتند از:

ترس از فراموش کردن مطالب خوانده شده.
سختگیری مدرسین در طی سال تحصیلی.
انتظار بیش از حد والدین.
عدم وجود خود باوری در فرد.
نامشخص بودن سؤالات.

اکنون که برخی از عوامل ایجاد کننده ترس از امتحان مشخص شدند، لازم است عوامل کاهش دهنده این نوع ترس را نیز بدانیم. در خصوص روشهای کاهش ترس از امتحان نظرات مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها به شرح زیر می باشند:
ایجاد محیطی آرام و به دور از تشنج
علاوه بر تلاش والدین برای ایجاد چنین محیطی برای مطالعه فرزندان ، فرزندان نیز بایستی کوشش نمایند.
تنظیم برنامه خواب و استراحت
برخی با این تصور که هنگام امتحانات برای مطالعه بیشتر اصلا نباید خوابید و یا خیلی کم خوابید ، خود باعث خستگی ذهنی و در نتیجه فراموشی بیشتر در مطالب خوانده شده می گردند. کاهش زمان خواب در حد متعادل مطلوب است، اما افراط در آن هرگز مفید نخواهد بود.
پرهیز از کاهش تغذیه
افراط و تفریط در تغذیه اثرات نامطلوبی در بر خواهد داشت. بایستی با خواب و استراحت کافی و نیز تغذیه مناسب ، از لحاظ روحی و جسمی ، خود را آماده امتحان کرد.
آماده شدن برای امتحان
داشتن برنامه ریزی صحیح جهت مطالعه در طول سال تحصیلی و رعایت روشهای صحیح مطالعه.

مطالب درسی را بتدریج و در طول زمان مرور کنید، نه اینکه در آخرین دقایق قبل از امتحان به مطالعه فشرده بپردازید.
از یادداشتهای خود ، یادداشتهای فشرده ای بردارید، تا بازسازی ذهنی ، رمز گردانی و مرور مطالب برایتان مفید واقع شود.
سعی کنید به نوع آزمون پی ببرید، تا بتوانید مطالعه خود را متناسب با آن پیش ببرید.

پرهیز از فشرده خوانی
فشرده خوانی با مرور کردن مطالب متفاوت است. فشرده خوانی متضمن کوششی است برای یادگیری مطالب تازه بلافاصله قبل از شروع امتحان. و یا به عبارتی آخرین کوششهای شخص در آخرین لحظات قبل از امتحان.
تأکید بیشتر بر مطالبی که انتظار دارید جزء سؤالات امتحانی باشد.
می توانید محدوده سؤالاتی را که در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و بیشتر به آنها پرداخته شود. برای این منظور سؤالات امتحانی سالهای گذشته کمک خواهند کرد. همچنین توجه به مطالب و موضوعاتی که استاد و یا معلم در کلاس درس بیشتر روی آنها تکیه می کند.
شرکت در جلسات آخر درس
حتما در جلسات آخر درس پیش از امتحان در کلاس شرکت کنید. زیرا اغلب ، مطالب مهمی را احتمال بیشتری در طرح سؤالات دارند، در جلسات آخر مرور و توضیح داده می شوند.
پرهیز از اضطرابهای متفرقه
مثلا شب امتحان مسابقات فوتبال را دنبال نکنید. اگر امتحان قبلی رضایت بخش نبوده است، به آن نیندیشید و تحلیل امتحان قبلی را به فرصت مناسب خودش موکول کنید.
داشتن تصور ذهنی مثبت از خود
بجای پرداختن به جنبه های منفی ، همواره یک تصویرز ذهنی مثبت از خودتان داشته باشید و پس از تلاش کافی جهت مطالعه مطالب به موفقیت خود امیدوار باشید.

حال که برخی از عوامل کاهش ترس از امتحان مطرح شدند، بایستی مواردی را در جریان امتحانات و هنگام پاسخگویی به سؤالات مد نظرمان باشد، که رعایت این موارد می تواند در موفقیت بیشتر و کاهش اضطراب نسبت به امتحان مؤثر باشد. برخی از این موارد عبارتند از:

به موقع و سر وقت به جلسه امتحان بروید و پیش از آغاز امتحان با خاطری آسوده در جای خود مستقر شوید.

کلیه وسایل و ابزارهایی که در امتحان مورد نیاز است همراه خود به جلسه ببرید.

دستورالعملها را با دقت بخوانید و اگر دستورات شفاهی است، با توجه و التفات کامل به آن گوش دهید و عینا همان کاری را که از شما می خواهند انجام دهید. در مورد سؤالات تستی ، اگر نمره منفی داشته باشند، حدس زدن کار عاقلانه ای نیست.

به زمان بندی سؤالات دقت کنید، تا با مشکل کمبود وقت مواجه نشوید.

اگر زودتر از زمان تعیین شده سؤالات را پاسخ دادید، عجله نکنید و مجددا مروری داشته باشید.

خود را برای پاسخ گویی به هر گونه سؤالی آماده سازید، اما نه با این برداشت که باید صد درصد سؤالات را جواب دهید. برای پاسخگویی به سؤالات به طرح چهار مرحله ای زیر دقت کنید:

ورقه سؤالات را نسبتا با سرعت بخوانید و به تمام سؤالات که پاسخ آنها برایتان روشن است جواب بدهید. برای این مرحله حداقل نیمی از وقت امتحان را در نظر بگیرید.

دوباره ورقه را بخوانید و به تمام سؤالات که تا آن موقع پاسخشان به یادتان آمده است پاسخ دهید.
در نوبت سوم باید به تمام سؤالاتی که باقی مانده پاسخ دهید.
در نوبت چهارم یکبار دیگر نیز کنترل کرده و ببینید که آیا سؤالات را همانگونه که می خواستیم پاسخ داده ایم.

برای پاسخ گویی به آزمون تشریحی پیشنهاد می شود، موضوع را بطور کامل یاد گرفته و پرسش را به دقت بخوانید. و قبل از اینکه شروع به نوشتن کنید، پاسخ خود را سازمان بندی کنید.

 نظر دهید »

سالروز وفات سوگ‏ نشین نهر علقمه؛ حضرت ام‏ البنین(س)

07 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

سالروز وفات سوگ‏ نشین نهر علقمه؛ حضرت ام‏ البنین(س)
مشخصات و نسب
نام “فاطمه” و کنیه‏ “امُّ البنین” (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی‏ ابن ابی‏طالب علیه‏السلام و فرزندانش عباس علیه‏السلام ، عبداللّه‏، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه‏السلام به شهادت رسیدند. آرام‏گاه وی در مدینه منوّره و قبرستان بقیع است.
تاریخ گواهی می‏دهد که پدران و داییان حضرت ام‏ البنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آن‏ها به هنگام نبرد، دلیرْمردی‏ های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده‏اند، آن‏چنان که حاکمان زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود می‏آورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْ ‏شناس بزرگ عرب و برادر علی علیه‏السلام ـ به امیرالمؤمنین علیه‏السلام گفت: «در میان عرب از پدرانش شجاع‏تر و قهرمان‏تر یافت نمی‏شود».
انتخاب ام البنین برای همسری امام علی علیه‏السلام
بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام ‏الله علیها ، علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب‏ شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد.
عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بی‏مانند بودند، و حضرت علی علیه‏السلام نیز این انتخاب را پسندید.
بعد از این که عقیل شجره‏نامه‏های اَعراب را بررسی و ام‏البنین را انتخاب کرد، حضرت علی علیه‏السلام ، او را نزد پدر ام ‏البنین فرستاد. پدرخشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر خود شتافت و موضوع را در میان گذاشت. ام البنین نیز با سربلندی و افتخارْ پاسخ مثبت داد و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابی‏طالب علیه‏السلام برقرار شد.
امام علی علیه‏السلام ، در همسرش عقلی سترگ، ایمانی استوار، آدابی والا و صفاتی نیکو مشاهده کرد و او را گرامی داشت و از صمیم قلب در حفظ حُرمت او کوشید.
از فاطمه تا ام‏البنین
فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه‏السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آن‏ها تداعی نگردد و رنج بی‏مادری آن‏ها را آزار ندهد.
ام البنین و فرزندان حضرت زهرا سلام‏الله علیها
ام‏البنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را می‏دیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس می‏کردند.
ام‏ البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏ آله را بر فرزندان خود مقدّم می‏داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می‏کرد و آن را فریضه ه‏ای دینی می ‏شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.
فرزندان ام‏ البنین علیهاالسلام
ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه‏السلام ، چهار پسر بود که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام‏البنین، یعنی مادر پسران می‏خواندند. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: قمربنی‏هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه‏السلام ، عبداللّه‏، جعفر و عثمان.
فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه‏ فرزند حضرت ابوالفضل علیه‏السلام ادامه یافت.
با شهادت چهار فرزند ام‏البنین علیهاالسلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.
وقتی خبر شهادت فرزندانش به او رسید، سرشک اشک از دیده فرو ریخت و با روحیه‏ای قوی در اشعاری گفت: «ای کسی که فرزند رشیدم عباس را دیدی که همانند پدرش بر دشمنان تاخت، فرزندان علی علیه‏السلام همه شیران بیشه شجاعت اند. شنیده‏ام بر سر عباس عمود آهنین زدند، در حالی که دست‏هایش را قطع کرده بودند؛ اگر دست در بدن پسرم بود، چه کسی می‏توانست نزد او آید و با او بجنگد؟»
فرزندانم به فدای حسین علیه‏السلام
ام‏البنین بَشیر را دید که فرستاده امام سجاد علیه‏السلام بود و به مدینه آمده بود تا مردم را از ماجرای کربلا و بازگشت کاروان امام حسین علیه‏السلام با خبر سازد. به او فرمود: ای بشیر! از امام حسین علیه‏السلام چه خبر داری؟ بشیر گفت: خدا به تو صبر دهد که عباس تو کشته گردید. ام‏ البنین فرمود: از حسین علیه‏السلام مرا خبر ده!
بشیر خبر شهادت بقیه فرزندان او را هم اعلام کرد، ولی ام‏البنین پیوسته از امام حسین علیه‏السلام خبر می‏گرفت و می‏گفت: فرزندان من و آن‏چه در زیر آسمان است، فدای حسینم باد.
چون بشیر خبر شهادت امام حسین علیه‏السلام را به آن حضرت داد، صیحه‏ای کشید و گفت: ای بشیر! رگ قلبم را پاره کردی و سپس صدا به ناله و شیون بلند کرد.
این علاقه او به امام حسین علیه‏السلام دلیل کمال معنویت اوست که آن همه ایثار را در راه مقام ولایت فراموش کرد و تنها از رهبرش سخن به میان آورد.
ام البنین، پاسدار خاطره عاشورا
از ویژگی‏های بسیار مهم ام البنین، توجه به زمان و مسائل مربوط به آن است. وی پس از واقعه عاشورا، از مرثیه‏خوانی و نوحه‏سرایی استفاده کرده تا ندای مظلومیت کربلاییان را به گوش نسل‏های آینده برساند. ایشان هر روز به همراه پسرِ حضرت عباس علیه‏السلام ، عبیداللّه‏ که همراه مادرش در کربلا حضور داشت و سند زنده‏ای برای بیان وقایع عاشورا بود، به بقیع می‏رفت و نوحه می‏خواند.
او با این اشعار، هم حماسه کربلا را بازگو و هم در قالب عزاداریْ به حکومت وقت نوعی اعتراض می‏کرد و مردم را که اطراف او جمع می‏شدند، از جنایات بنی‏امیه، آگاه می‏نمود.
ام‏ البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی
ام‏البنین، همسر علی علیه‏السلام و مادر سردار کربلا، نزد مسلمانان جایگاهی ویژه دارد، چون نزد خداوند از مقام و منزلتی والا برخودار است، و این مقامْ به واسطه تقدیم خالصانه فرزندان در راه خدا و استواری و عبودیت ایشان است. از این‏رو، مؤمنانِ حاجت‏مند و دردمند او را به درگاه حضرت باری تعالی شفیع و واسطه قرار می‏دهند، و غم واندوهشان را با زیارت مزار آن بانو می‏زدایند.
اهل بیت علیهم‏السلام و ام البنین علیهاالسلام
محبت بی‏شائبه ام البنین در حق فرزندان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و فداکاری فرزندان وی در راه سیدالشهدا، در تاریخ بی‏پاسخ نماند. اهل بیت علیهم‏السلام هم در احترام و بزرگ‏داشت وی کوشیدند و بسیار از او قدردانی کرده، او را سپاس گفتند.
زینب کبری علیهاالسلام پس از رسیدن به مدینه، به محضرش شتافت و شهادت فرزندانش را به او تسلیت گفت. ایشان هم‏چنین در مناسبت‏های دیگر مثل عیدها، برای ادای احترام، به محضر ام البنین علیهاالسلام مشرّف می‏شد.
سخن بزرگان در بیان فضایل ام‏البنین علیهاالسلام
عالم جلیل‏ القدر، زین‏الدین عاملی، شهید ثانی درباره حضرت ام‏البنین علیهاالسلام می‏گوید: «ام ‏البنین از بانوان با معرفت و پر فضیلت بود. نسبت به خاندان نبوت، محبت و دلبستگی خالص و شدید داشت و خود را وقف خدمت به آن‏ها کرده بود. خاندان نبوت نیز برای او جایگاه والایی قائل بودند و به او احترام ویژه می‏گذاشتند.» هم‏چنین علامه سید محسن امین می‏گوید: «ام البنین علیهاالسلام ، شاعری خوش‏بیان و از خانواده‏ای اصیل و شجاع بود.» علی محمد علی دُخَیِّل، نویسنده معاصر عرب در وصف این بانوی بزرگوار می‏نویسد: «عظمت این زن (ام البنین) در آن‏جا آشکار می‏شود که وقتی خبر شهادت فرزندانش را به او می‏دهند، به آن توجه نمی‏کند، بلکه از سلامت حضرت امام حسین علیه‏السلام می‏پرسد؛ گویی امام حسین علیه‏السلام فرزندِ اوست نه آنان».
سیزدهم جمادی‏الثانی؛ وفات
زندگی سراسر مهر و عاطفه و مبارزه ام‏البنین علیهاالسلام ، رو به پایان بود. او به عنوان همسر شهید، رسالت خویش را به خوبی به پایان رسانید و فرزندانی تربیت کرد که فداییِ ولایت و امامت بودند.
او، بعد از زینب کبری علیهاالسلام دار فانی را وداع گفت، ولی تاریخ‏نگاران سال ارتحال او را متفاوت نگاشته‏اند، به طوری که عده‏ای آن را سال 70 ق بیان کرده‏اند و عده دیگری تاریخ وفات آن مادر فداکار را، سیزدهم جمادی الثانی سال 64 ق دانسته‏ اند که نظر دوم از شهرت بیشتری برخوردار است. ام‏البنین را در بقیع، در جوار امام حسن مجتبی علیه‏السلام ، فاطمه بنت اسد علیهاالسلام و دیگر شخصیت‏های اسلامیِ مدفون در آن‏جا به خاک سپردند.
بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام
سلام بر تو ای همسر جانشین رسول اللّه علیه السلام ؛
سلام بر تو که محبوب زهرایی؛
سلام بر تو ای مادر ماه های درخشان؛
خدا و رسولش را گواه می گیرم که تو با اهدای فرزندانت و قربانی کردن آن ها در راه آرمان های حسین علیه السلام جهاد نمودی؛
گواهی می دهم که تو یار و یاور امام علی بن ابی طالب علیه السلام در سختی ها، مشکلات و مصیبت ها بوده ای ؛
گواهی می دهم که به خوبی از عهده سرپرستی و نگه داری فرزندان زهرای اطهر علیهاالسلام و ادای امانت ایشان برآمدی؛
تو در نزد خداوند از مقام و منزلت بالایی برخورداری؛ سلام بر تو و بر فرزندان شهیدت!
عزيزه بهاري اجيرلو

 1 نظر

نامه یک پدر مهربان به دخترش

06 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

گوش کن که با تو سخن می گویم ، زندگی در نگهم گلزاری است و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه پر گل این گلزاری . من به چشمان تو گل های فراوان دیدم : گل عفت ، گل صد رنگ امید ، گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید …
دیده بگشا و در اندیشه گل چینان باش ، همه گلچین گل امروزند ، همه هستی سوزند ، کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ؛ آن که گرد همه گل ها به هوس می چرخد ، بلبل عاشق نیست ، بلکه گلچین سیه کرداری است که که سراسیمه دود در پی گل های لطیف ! تا یکی لحظه به چنگ آورد و ریزد به خاک ، دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک !
تو گل شادابی ، به ره باد مرو ، غافل از باغ مشو، ای گل صد پر من ، با تو در پرده سخن می گویم ! گل چو پژمرده شود ، جای ندارد در باغ ، کس نگیرد ز گل مرده سراغ . دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند ، همه گوهر شکنند ، دیو کی ارزش گوهر داند ؟ نه خردمند بود آن که اهریمن را ، از سر جهل سلیمان خواند .
دخترم ! ای همه هستی من ! تو چراغی ! تو چراغ همه شب های منی ! تو گلی ! دسته گلی صد برگی ! تو یکی گوهر تابنده بی مانندی ! خویش را خوار مبین ای سراپا الماس ! از حرامی بهراس ! قیمت خود نشکن ! قدر خود را بشناس ! قدر خود را بشناس !
منبع:
« نوشته زینب رضا نژاد کلائی ، از مجله خانه خوبان ، ش 42 ، ص 71 »

 

 3 نظر

یه روز یه ترکه و یه رشتیه و یه اصفهانیه و...ا

01 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

یه روز یه ترکه بود
اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان
شجاع بود و نترس
در دوران استبداد که نفس کشیدن هم جرم بود ، با کمک دیگر مبارزان ترک ، در برابر دیکتاتوری ایستاد
او برای مردم ایران ، آزادی می خواست
و در این راه ، زیست و مبارزه کرد و به تاریخ پیوست تا فرزندان این ملک ، طعم آزادی و مردمسالاری و رهایی از استبداد را بچشند
یه روز یه رشتی بود

اسمش میرزا کوچک خان بود، میرزا کوچک خان جنگلی
او می توانست از سرسبزی جنگل های شمال و از دریای آبی اش لذت ببرد و عمری را به خوشی و آرامش سپری کند
اما سرزمین اش را دوست داشت و مردمانش را
و برای همین در برابر ستم ایستاد
آنقدر که روزی سرش را از تنش جدا کردند
یه روز یه اصفهانی بود

اسمش حسین خرازی
وقتی عراقی ها به کشورش حمله کردند ، جانش را برداشت و با خودش برد دم توپ و گلوله و خمپاره
کارش شد دفاع از مردم سرزمینش ، از ناموس شان و از دین شان
آنقدر جنگید و جنگید تا در یکی از روزهای آن جنگ بزرگ ، خونش بر زمین ریخت و خودش به آسمان رفت

یه روز یه …ا

ترک و رشتی و فارس و کرد و لر و اصفهانی و عرب و …ا
تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند
و به صرافت شکستن قفل دوستی ما افتادند
و از آن پس ” یه روز یه … بود ” را کردند جوک، تا این ملت به جای حماسه های اقوام این سرزمین که به عشق همدیگر ، حتی جانشان را هم نثار کرده اند ، به “جوک ها ” و “طعنه ها” و “تمسخرها” سرگرم باشند و چه قصه غم انگیزی…ا

 

 نظر دهید »

............ شماره بدم ؟؟؟؟

29 فروردین 1392 توسط طيبي

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟
…. برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
……. چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
منبع : جام

 

 1 نظر

تفسیر تقوا از دیدگاه مقام معظم رهبری (2)

26 فروردین 1392 توسط طيبي

 ادامه بحث تقوا قسمت دوم :

حالا اين شش خصوصيت مقدماتي است براي اينكه يك سطح قابل قبولي از تقوا در انسان بوجود بيايد، يا بگوييم يك حداقل لازمي از تقوا در انسان بوجود مي‌آيد. اولين خصوصيت اين است كه : الذين يؤمنون بالغيب.
ايمان غيب
يعني آن كساني كه ايمان به غيب مي‌آورند، كه در ترجمه گفتيم آنها كه به غيب باور مي‌آورند. ايمان به غيب در قرآن جاهاي متعددي خشيت به غيب و توجه به غيب ذكر شده، مثلاً در يك جا، وخشي الرحمان بالغيب و از اين قبيل آيات آمده و غيب يعني آنچه كه پنهان از حواس آدمي است و تمام عالم وجود به غيب و شهادت تقسيم مي‌شود و شهادت يعني آن عالم مشهود ما، البته نه مشهود با چشم فقط، بلكه مشهود به حواس، آنچه را كه شما آن را لمس مي‌كنيد و در مقابل شماست، كه زير چاقوي جراحي شما مي‌آيد، روي تلسكوپ مثلاً كيهان نگر شما مي‌آيد، زير ذره‌بين و ميكروسكوپ شما مي‌آيد: آنچه كه شما مي‌بينيد آنچه كه شما مي‌شنويد، آنچه كه شما حس مي‌كنيد اين شهادت است و ماوراي اين شهادت، عالم ادامه دارد،وجود به آنچه من و شما آدمي مي‌بينيد و مي‌توانيد ببينيد محدود نيست. بلكه وجود در نواحي و مناطقي كه احساس آدمي قادر به درك آن نيست ادامه دارد، يعني غيب عالم و اين مرز جهان بيني‌ها و بينش‌هاي الهي با بينش‌هاي مادي است.

بينش مادي مي‌گويد: من آنچه را كه مي‌بينم وجود دارد و هست. اما آنچه را من نبينم او نيست. ( البته ممكن است چيزيرا كه امروز نمي‌بينيم فردا ببينيم او هم هست ) اين بينش مادي تنگ نظرانه، خود خواهانه و موجب محدوديت است، شما چه دليلي داريد كه آنچه را نمي‌بينيد بگوئيد نيست؟وقتي حكم مي‌كنيد به هست يا به نيست بايد با بينش خودتان به او رسيده باشيد! شما وقتي مي‌گوئيد هست بايد ثابت بكنيد كه هست! و وقتي مي‌گوئيد كه نيست چگونه ثابت مي‌كنيد كه نيست؟ مادي هيچ دليلي بر نبود عالم غيب ندارد. او مي‌گويد من عالم غيب را نمي‌بينم و از آن خبر ندارم؛ آنوقت با اين كه مي‌گويد من خبر ندارم. در عين حال بطور قاطع مي‌گويد نيست!! اينجا اولين سؤالي كه بايد از او بشود اينست كه : تو وقتي خودت مي‌گويي من از او خبر ندارم پس چگونه مي‌گويي نيست؟ ولذا در قرآن نسبت به ماديون و ملحدين و دهريون: آن كساني كه ماوراي جهان ماده را انكار مي‌كنند اين تعبيرات بكار رفته: ان هم الايظنون ( 24- جاثيه ) : با گمان حرف مي‌زنند. وان هم الا يخرصون ( 66- يونس ) با هم سخن مي‌گويند.

مرز اديان الهي و جهان بيني‌هاي الهي همين جاست، كه ماوراي آنچه آدمي مي‌بيند و حس مي‌كند چيز ديگري و عالم ديگري هم وجود دارد، حالا چه چيزي آن عالم را براي انسان ثابت مي‌كند؟ برهان عقلي، و اين نكته اصلي است. عقل وجود خدا را ثابت مي‌كند، عقل پيام خدا و درس خدا و رهنمود خدا، يعني وحي را به ما ثابت مي‌كند. عقل وجود قيامت و بسياري از چيزهايي را كه عالم غيب هست ثابت مي‌كند، كه البته يك مقداري را عقل ثابت مي‌كند و يك مقداري را هم آن چيزهايي كه بوسيله‌ي برهان عقلي ثابت شده است ثابت مي‌كند. يعني وقتي شما ثابت كرده‌ايد كه خدا هست توحيد را ثابت كرده‌ايد و وقتي مبداء را ثابت كرده‌ايد بعد نبوت را ثابت كرده‌ايد، بعد از آن نبي كه بوسيله برهان عقلي ثابت شده است مي‌آيد و به شما از عالم غيب خبر مي‌دهد مثل : فرشتگان و بهشت و دوزخ و آنها را ما و شما قبول مي‌كنيم كه بعضي از اينها : مثل بهشت و دوزخ و معاد را همانطور كه اشاره كرديم برهان عقلي داريم و بسياري از چيزها هم برهان عقلي ندارد، اما ناطق به حق، يعني الهام گيرنده از وحي الهي كه پيغمبر باشد مي‌گويد و وقتي او گفت ما به او اعتماد و ايمان داريم و مي‌دانيم كه راست مي‌گويد، چون خود پيغمبر با برهان عقلي ثابت شده، پس اولين شرط تقوا و ايمان به غيب آوردن و غيب را قبول كردن و وجود را از محدوديت راندن، يعني كائنات را در همين محسوسات انساني و درك ناقص بشر محدود نكردن است. البته اين ايمان به غيب كه عرض كرديم مرز جهان‌بيني‌هاي الهي و مادي است، كه آثار زيادي را هم در بينش انسان و هم در عمل انسان بوجود مي‌آورد، يعني آن انساني كه ايمان به غيب ندارد جوري زندگي مي‌كند و مي‌انديشد و انساني كه ايمان به غيب دارد جور ديگري، و اين ايمان انسان را رها نمي‌كند وقتي كه انسان ايمان به غيب مي‌آورد در نوع بينش او و نوع عمل او نوع تلاش و مبارزه‌ي او يك تفاوت محسوسي با آن انسان مادي كه ايمان ندارد بوجود مي‌آيد كه من به برخي از اين خصوصيات اشاره كردم. ايمان به غيب به انسان هدف مي‌بخشد، ولذا وقتي شما ايمان به غيب نداشته باشيد نمي‌توانيد يك هدف واقعي قبول بكنيد
انسانهاي مادي هدف ندارد
ممكن است شما بگوئيد بسياري از آدمهاي مادي هستند كه هدف هم دارند. من عوض مي‌كنم: اين هدف را بايد در آن جاهايي محاسبه كرد كه احساسات و عادت و نياز غلبه نكرده باشد، ولذا آن جائي كه احساسات و عادت و نياز نباشد، آنجا تلاش يك انسان مادي متوقف مي‌شود. البته بعضي برطبق نياز مجبورند تلاش كنند، مادي هم اگر هست بايد تلاش كند تا آن نياز خودش را برآورد. بعضي‌ها يك احساساتي دارند، مثلاً: احساسات ناسيوناليستي. اين احساسات ناسيوناليستي او را وادار به يك حركت وتلاش فراوان مي‌كند تا آنجا كه جان خودش را هم از دست مي‌دهد، لكن اين احساسات است، منطق و عقلاني نيست.

اگر از يك آدم مادي كه در راه وطن، خودش را دارد فدا مي‌كند، آن وقتي كه در بحبوحه و تنور احساسات مي‌گدازد يك نفر او را بكشد كنار و بگويد: آقا شما چرا خودت را از دست مي‌دهي تو بميري كه چه شود؟! مي‌خواهي تو بميري كه وطن زنده باشد! وقتي تو نيستي اين وطن باشد يا نباشد چه فايده‌اي دارد؟ چرا و به چه جهت تو بميري تا ديگري زندگي كند؟ البته اين را مادي‌گرا اقرار نمي‌كند، بلكه اگر به مادي‌گرا بگوئيد: در جواب هدفهاي عالي، وجدان و از اين قبيل چيزها را مي‌گويد ليكن اين اعتراف را در گوشه و كنار سخنان هوشمندان‌شان مي‌شود مشاهده كرد. من يك كتابي را از (( روژه مارتين دوگار )) نويسنده فرانسوي كه رماني نوشته بنام (( خانواده‌ي تيوو )) خوانده‌ام. به فارسي هم ترجمه شده و من چون با اين نوشته‌هاي هنري از قديم آشنا بوده‌ام، گاهي اوقات اين چيزها را مي‌بينم و نكات مهمي در اينها پيدا مي‌كنم. اين ظاهراً از اومانيست قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم است. اين انسانيت‌گراها كه معتقد بوند عشق به انسان و انسانيت و علاقه و وجدان انساني مي‌تواند پركننده‌ي خلاء انديشه‌ي مذهبي و ايمان مذهبي و جاذبه‌ي مذهبي باشد، اينها قبل از رواج ماركسيسم خيلي كتاب مي‌نوشتند و اين رژه‌مارتين هم جزو آنهاست كه خيلي خوب در كتابش قضيه را تشريح مي‌كند. البته نه اينكه بخواهد اين را بگويد، بلكه از زبان قهرمان داستانش كه در هنگام يك بيماري لاعلاج با خودش فكر مي‌كند فايده تلاش من چه بود و يادداشتهايش را مي‌نويسد حقايقي را كه تفكر اومانيستي به انسان مي‌دهد و آن احساس ناگزير اين تفكر اومانيستي را كاملاً مشخص مي‌كند و آنجا كاملاً مي‌شود اين را فهميد. او مي‌گويد فايده‌ي زندگي كردن همين است كه تو لذت ببري! واقعاً طبق تفكر جهان‌بيني مادي جز اين هم چيز ديگري است.

براساس جهان‌بيني مادي، شما يك فاصله‌اي را داريد از يك نقطه به نقطه‌اي ديگر: تولد و مرگ، يا بگويم: كودكي و مرگ، چون دوران كودكي چيزي نيست، اما از پايان كودكي تا مرگ يك فاصله‌اي است و اين فاصله مثل برق هم مي‌گذرد، پس هرچه در اين فاصله بيشتر خوش بگذرانيد لذت مي‌بريد و محصول انسان از زندگي جز اين نيست! آيا اين بينش مي‌تواند براي بناي جهان و براي ساختن زندگي انسان و براي هدفهاي والا برنامه‌ريزي كند و آنها را هدف بگيرد و به سمت آنها با مبارزه حركت كند و در اين راه دشوار سختي را تحمل كند و چنين چزيز ممكن است؟! نه. اينكه بنده با عجله و با سرعت خودم را برسانم به آن طرف ديوار كه بن‌بست است پيشاني‌ام مي‌خورد به ديوار، اينجا چرا باعجله بروم؟ چرا تلاش كنم؟ اين فرق مي‌كند با بينش آن كسي كه معتقد است كه وراي اين مرز: (( كه گردونها و گيتي‌هاست ملك آن جهاني را )) اين خيلي تفاوت مي‌كند.

هدف‌دار بودن زندگي در بينش‌الهي
اينجا اصلاً هدفدار شدن زندگي يك از نتايج اين بينش است و تلاش‌گر بودن در زندگي هم يك نتيجه‌ي ديگر است. يعني انسان معتقد به بينش الهي آنوقتي كه احساسات بر او غلبه نكرده، و آنوقتي كه هيچ نيازي هم ندارد، و آنوقتي كه تسليم هيچ عادتي هم نيست، در آن لحظه هم باز تلاش مي‌كند. يعني اگر مثلاً يك مسئوليتي را در جمهوري اسلامي به شما سپردند، اعم از مسئوليت كوچك يا بزرگ و هيچكس هم مراقب شما نيست، و هيچ هم اسير احساسات نيستند، آيا با خودتان فكر مي‌كنيد من نيم ساعت ديگر هم براي اين موضوع كار بكنم يا نه؟ اين‌جا آن‌جايي است كه بينش‌الهي خودش را نشان مي‌دهد. اگر داراي بينش‌الهي باشيد، يعني معتقد به غيب و معتقد به خدا و معتقد به فرشتگاني كه بر شما ناظر هستند و معتقد به جايگاهي كه از شما با كمال بصيرت، كوچك يا بزرگ كار شما را سئوال مي‌كنند و به آنها پاداش مي‌دهند، اگر معتقد به اين باشيد مي‌گوئيد: چه ببينند و چه نبينند، جه بدانند و چه ندانند، شما در عين خستگي و در عين تنهائي و در عين بي‌خبري ديگران از شما، صرفاً به همان علت كه مي‌دانيد خدا شاهد و ناظر است كارتان را ادامه مي‌دهيد. يعني براي كاركردن انگيزه داريد، چون خدا هست و چون او مي‌بيند. در روز عاشورا كه امام حسين(ع) در غربت محض بود، نه غربت در آن بيابان، بلكه غربت در دنياي آنروز كه هيچكس از آن كساني كه سرشان به تنشان مي‌ارزيد كار امام حسين(ع) را قبول نداشتند و قبول هم نمي‌كردند يا از روي يك منطق غلط، يا از روي راحت طلبي‌ها و تن‌پروريها،‌ كه اگر مي‌خواستيم با چشم مادي نگاه كنيم اين خون هدر شده بود، در چنين صحنه‌اي يك حادثه‌اي اتفاق مي‌افتد و آن كشته شدن علي‌اصغر است، و حال اينكه مطلقاً هيچ احساساتي انسان را وادار به اين كار نمي‌كند، بله احساسات وادار مي‌كند آدم خودش برود عاشقانه در ميدان جنگ كشته شود، اما چه احساساتي آدم را وادار مي‌كند بچه شش‌ماهه را ببرد در جنگ؟! وقتي كه كشته شد امام حسين(ع) فرمودند: آنچه كه مرا تسلي مي‌دهد : ( ان ذالك بعين‌الله ) اين است كه خدا دارد اين را مي‌بيند و اين براي هر انسان معتقد به غيب و به ماوراي اين مايه تسلي است و اين بينش به انسان تلاش مي‌دهد، و خصوصيت ديگري كه وجود دارد،‌ اين است كه اين بينش هر پديده‌اي را معني‌دار مي‌كند و انسان را به تفكر درباره‌ي آن پديده وادار مي‌كند. وقتي شما معتقد به عالم غيب هستيد و اراده‌ي غيبي الهي را بر اين آفرينش حاكم مي‌دانيد، وقائليد كه اين آفرينش نظمي دارد پس هر حركت طبيعي و حركت تاريخي و انساني در هر جاي دنيا براي شما يك معنايي دارد، چون لازمه‌ي نظم اين است و چون معنا دارد درصدد برمي‌آئيد تا آن را بشناسيد و اين معرفت انساني را افزايش مي‌دهد. بنابراين: بينش معنوي و الهي و بينش ايمان به غيب انسان را به بيشتر شناختن جهان و بيشتر شناختن محيط و بيشتر شناختن تاريخ و بيشتر شناختن هر پديده‌اي از پديده‌ها دعوت مي‌كند و خلاصه اينكه ايمان به غيب آن مرز اصلي و شرط اول تقواست. اما شرط دوم: الذين يؤمنون بالغيب ( به پاداش نماز از شرايط متقين است )

 

 1 نظر

فاطمه دختری از بهشت

24 فروردین 1392 توسط طيبي

فاطمه (سلام الله عليها)؛ زهره زهرائي كه از نور عظمت الهي خلق شده و آنچنان آسمان و زمين به نور وجودش روشنائي يافته كه ملائكه به سجده افتادند و درباره عظمت آن نور، از حق تعالي سؤال كردند.

فاطمه (سلام الله عليها)؛ حوراء انسيه اي كه خداوند پيش از خلقت آدم ابوالبشر (عليه السلام) وي را از نور خويش آفريد و در زير ساق عرش خود جاي داد، و پيوسته به تسبيح و تقديس و تحليل و تمحيد حضرت حق، اشتغال داشت.

فاطمه (سلام الله عليها)؛ بزرگ بانويي كه چون خداوند، نور او و پدر و شوهرش و حسن و حسين (عليهم السلام) را آفريد، ولايتشان را بر ملائكه و ساير مخلوقات عرضه داشت، قبول كنندگانش از مقربين، و منكرينش از كافرين به حساب آمدند.

فاطمه (سلام الله عليها)؛ يگانه بانويي كه خود و پدر و شوهرش و حسن و حسين و ديگر فرزندان معصومش، در خلقت نوري، اقدم و اشرف و اعلاي بر خلقت نوري ديگران - حتي انبياء و اوصياي سلف - بوده اند و نور ايشان بر آسمانها و زمين و كوهها و… عرضه شد و همه را فرا گرفت.

فاطمه (سلام الله عليها)؛ بانوي برجسته اي كه خود و پدر و شوهرش و حسن و حسينش (عليهم السلام) در سرادق و پرده سراي عرش الهي، پيش از خلقت آدم (عليه السلام) در مقام عالين تسبيح گوي بودند، و ملائكه به تسبيح ايشان تسبيح مي گفتند.

به ایام شهادت مادر مهربان هستی ،بزرگ بانوی همه عوالم وجود که نزدیک می شوم ،دلتنگی فراق فرزندش را بیشتر احساس می کنم !جرعه محبتش را بارها چشیده ام اما باز به دامان غفلت چسبیده ام.
دلم بد جور هوای مدینه دارد !اما یاد سقیفه بنی ساعده و غصب فدک وکوچه و…آزارم می دهد به راستی واقعیت تلخی شهادت مادرم فاطمه زهرا (سلام الله علیها)سنگین است؛
می گویند افسانه است اما کاش افسانه بود تا پدرم ضربات تازیانه و غلاف شمشیر را نمی دید!
کاش افسانه بود تا عمه زینب (س)در کربلا تنها نمی ماند!
کاش افسانه بود تا اسلاممان رنگ محمدیش را حفظ می کرد!
کاش افسانه بود تا مولایمان (عج)در پس پرده غیبت نمی ماند!
کاش افسانه بود تا …


نجمه دلسوز

 2 نظر

عجب پهلوان هایی هستیم! بگویید مرشد برای ما ضرب بگیرد...!!!

20 فروردین 1392 توسط طيبي

من اگر پسر بودم…
اسمم حتما علی بود! سید علی…
آن وقت شب ها بعد از مسجد حتما می رفتم زورخانه تا کباده بکشم و میل بزنم و با نفس ِ مرشد جان بگیرم، مرشد علی مولا بخواند و من با ضرب انگشتانش غرق ِ یا علی شوم… میان گود چرخ بردارم و مرشد برایم ضرب بگیرد، مرشد مولا مدد بگوید و من یا علی…
حتما کشتی هم می گرفتم… می شدم یک کشتی گیر با اخلاق… می شدم یک پهلوان تمام عیار!!
من عاشق مرام پهلوانیم…
من اگر پسر بودم… حتما پهلوان می شدم… زورخانه می رفتم و کشتی می گرفتم، و هیچ کس حریفم نبود!! اما با همه ی زوربازویم، خوش خلق بودم و با همه مهربان، برای مادرم هم نوکر !! اصلا پهلوان بودن یعنی همین!!

الان اما یک دخترم!!
نه مرشدی برایم ضرب می گیرد و نه من میان گود پا می گذارم! و نه حتی بزن زنگی و نازنفسی و صلواتی و یا علی مددی!
زورخانه رفتن و کباده کشیدن و کشتی گرفتن هم فقط توی خیالاتم پر می کشد!!

من یک دخترم…
زورخانه و تشک کشتی جای ما نیست! اما پهلوان که می شود بود!!

جز من کدام پهلوان را می شناسی که تمام کوچه و خیابان ها برایش زورخانه باشند و گود؟! لباس مشکی پهلوانیش را که بپوشد کسی حتی جرات نکند تماشایش کند چه رسد به هم آورد شدن!! آن وقت تمام مرشدهای خدا برایش ضرب بگیرند و هر نگاه پلیدی را که خاک کرد بلند یا زهرا بگویند!!
جز من کدام پهلوان هست که حتی سیاهی رخت پهلوانیش به جان حریف رعشه اندازد؟!! جز من کدام پهلوان هست که با این همه زور! خوش خلق است و با همه مهربان؟! برای مادر هم نوکر؟!…

من یک دخترم… ما دختریم…
تمام شرق و غرب حتی از سیاهی چادر ما می ترسند، چه رسد به خود ما! تمام نگاه های ناپاک هم از ما می ترسند… عجب زوربازویی داریم…
ما دختریم… دختران چادری… تمام دنیا از ما می ترسند،اما با اینهمه قدرت باز هم مهربانیم و خوش خلق و برای مادر نوکر…
پهلوانی یعنی همین…

خودمانیم! عجب پهلوان هایی هستیم! بگویید مرشد برای ما ضرب بگیرد…!!!
من یک محجبه ام…. لطفا مرا مسخره کنید…. همانگونه که:

نوح را مسخره کردند. (هود (11):38)
موسی را مسخره کردند. (شعراء (26): 25)
پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (احقاف (46): 26)

و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15):11)

سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (انعام(6):10 و رعد (13): 32 و انبیاء (21): 41).

اما بدانید خداوند وعده داده است:

از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)

تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!» (زمر (39): 56).

پس مرا هم مسخره کنید!

مادرم زهرا سلام الله علیها جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد! من هم یک محجبه ام !

الگویم زهراسلام الله علیهاست!

پس تا میتوانید مسخره کنید در من اثری نخواهد داشت.
خدایــــــــــــــا همیشه و هر لحظه به یـــــادم بیــــاور که:
***
نامحـــــــــرم … نامحـــــــــــــرم اســــــــت
*
چه در دنیـــــــــای حقــــــــیقی
چه در دنیای مجــــــــــــازی.
یادمـــــــــان بینداز …. فاطمه سلام الله علیها را که از نابینــــا رو می پوشاند
فاطمه انجم روز

 3 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • ...
  • 4
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • ...
  • 8
  • ...
  • 9
  • 10
  • 11
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

حدیث موضوعی
اوقات شرعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس