سبع المثاني

سبع المثاني

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

درس بزرگ

07 خرداد 1394 توسط طيبي


پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت . پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هربار كه عصباني

مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي .

روز اول ، پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد . طي چند هفته بعد ، همان طور كه ياد مي گرفت

چگونه عصبانيتش را كنترل كند ، تعداد ميخ هاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد . او فهميد كه

كنترل عصبانيتش آسان تر از كوبيدن ميخ ها بر ديوار است …

بالاخره روزي رسيد كه پسر بچه ديگر عصباني نمي شد . او اين مسئله را به پدرش گفت و پدر

نيز پيشنهاد داد هر بار كه مي تواند عصبانيتش را كنترل كند ، يكي از ميخ ها را از ديوار در آورد

روز ها گذشت و پسر بچه بالاخره توانست به پدرش بگويد كه تمام ميخ ها را از ديوار بيرون

آورده است . پدر دست پسر بچه را گرفت و به كنار ديوار برد و گفت :پسرم ! تو كار خوبي

انجام دادي و توانستي بر خشم پيروز شوي . اما به سوراخ هاي ديوار نگاه كن . ديوار ديگر مثل

گذشته اش نمي شود . وقتي تو در هنگام عصبانيت حرف هايي مي زني ، آن حرف ها هم چنين

آثاري به جاي مي گذارند . تو مي تواني چاقويي در دل انساني فرو كني و آن را بيرون آوري . اما

هزاران بار عذر خواهي هم فايده ندارد ؛ آن زخم سر جايش است . زخم زبان هم به اندازه زخم

چاقو دردناك است .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 نظر دهید »

دست دادن کینه را از بین می برد

16 تیر 1392 توسط طيبي

فرشته ها نیز با یکدیگر مصافحه می*کنند
اخلاق اسلامی از جمله موضوعاتی است که در طول تاریخ بسیار مورد توجه عرفا و اندیشمندان اسلامی قرار گرفته است، تا آنجا که به وضع واژگان تخصصی مانند مراتب نفس و فضایل و رذایل اخلاقی پرداخته شده. اما از آنجایی که احادیث اهل بیت به گفته خود آن حضرات نور است و زنگار و مردگی را از دل بر طرف می کند به سراغ احادیث اخلاقی اهل بیت رفتیم و در آن موارد بسیار جالب و شیرینی را یافتیم که خواندن آن روح انسان را سبک و فارغ از اندیشه های کژ و ناپسند می کند.
از جمله این احادیث گوارا سخنان حکیمانه امام صادق (ع) درباره دست دادن دو مومن با یکدیگر است. ثواب های متحیر کننده و بزرگی که ائمه برای دست دادن دو مومن باهم برشمرده اند نشان از ارزش گذاری اسلام به روابط انسانی و ایجاد محبت و همدلی در اجتماع دارد. در ذیل پنج حدیث برگزیده از اصول کافی شیخ کلینی در باب مصافحه کردن(دست دادن) آورده شده است.

روایت اول- امام باقر(ع): «چون دو مؤمن هم دیگر را ملاقات کنند و با یکدیگر مصاحفه کنند(دست بدهند) خداوند دستش را در میان دست آنها گذارد و با آنکه رفیقش را بیشتر دوست دارد مصافحه می*کند».

روایت دوم - ابو عبیده گوید: «من هم کجاوه امام باقر(ع) بودم و اول من سوار می شدم و سپس آن حضرت. چون قرار می گرفتیم حضرت به من سلام می*کرد و مانند مردی که رفیقش را به تازگی ندیده احوال پرسی و مصافحه می*فرمود و هنگام پیاده شدن او پیش از من پیاده می شد، چون بر زمین قرار می*گرفتیم سلام می*کرد و مانند کسی که رفیقش را به تازگی ندیده احوال پرسی می*نمود.

من گفتم یا رسول الله شما کاری می کنی که هیچکس از مردم نزد ما نمی*کند و اگر یک بار هم بکند زیاد است؟

فرمود : مگر ثواب مصافحه را نمیدانی؟ دو مؤمن به یکدیگر برخورد می کنند و یکی به دیگری دست می دهد پس همواره گناهان آن دو می*ریزد چنانکه برگ از درخت می ریزد و خدا به آنها توجه می فرماید تا از یکدیگر جدا شوند».

ملائکه نیز با یکدیگر مصاحفه می کنند

روایت سوم- رسول خدا(ص) فرمود: «چون یکی از شما برادر مؤمنش را ملاقات کند باید به او سلام کند و دست بدهد؛ زیرا خدای عزوجل فرشتگان را بدین عمل گرامی داشته است پس شما هم کار ملائکه را انجام دهید».

روایت چهارم- امام صادق(ع) فرمود: «با یکدیگر مصافحه کنید زیرا مصافحه(دست دادن) کینه را از بین می برد».

روایت پنجم- امام صادق(ع): «مسلمانان با رسول خدا (ص) به جنگ می رفتند و از جای پر درختی می گذشتند و سپس به فضای باز میرسیدند به یکدیگر نگریسته و مصافحه می کردند».

دست دادن از گناهان انسان چیزی باقی نمی گذارد

روایت ششم- امام باقر(ع): «هرگاه مردی با رفیقش دست دهد آنکه دستش را بیشتر نگه دارد اجرش بیشتر است از آن که رها می*کند؛ و آگاه باش که گناهان آنها بریزد تا آنجا که گناهی باقی نماند».

روایت هفتم- امام صادق(ع) فرمودند: رسول خدا (ص) هرگز با مردی مصافحه نمی کرد جز آنکه دست خود را از دست او نمی کشید؛ تا وقتی که او دست خود را از دست حضرت می کشید».

روایت هشتم_ هشام بن سالم می گوید: «از امام صادق (ع) حد مصافحه را پرسیدم؛ فرمود: گردش دور درخت خرماست. (یعنی اگر چه به مقدار گردش دور درخت خرما از یکدیگر جدا شوند مستحب است با یکدیگر مصافحه کنند
زهرا مصطفوي فرد

 4 نظر

پندی از معراج السعاده /بی غیرتی و بی حمیتی و مذمت آن

11 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

بی غیرتی و بی حمیتی همان کوتاهی و اهمال کردن است در محافظت آنچه نگهبانی آن لازم است ، از دین و عِرض و اولاد و اموال ؛ و این مرض ، از مهلکات خبیثه و صفات خبیثه است و بسا باشد که به بی غیرتی منجر شود .
حضرت پیغمبر صلی الله و علیه و آله فرمودند : «دلِ مردِ بی غیرت ، سرنگون است .»
و فرمودند : «اگر مردی در اهل خانه ی خود امری بیند که منافی غیرت باشد و به غیرت نیاید ، خدا مرغی را می فرستد که در آن را قفندر می گوید و چهل روز بر درِ خانه ی او می نشیند و فریاد می کند که : خدا غیور است و هر صاحب غیرت را دوست دارد . اگر آن مرد به غیرت آمد و آنچه منافی غیرت است از خود دور کرد فَبِها ، و الّا پرواز می کند و بر سر او می نشیند و فریاد می کند و پرهای خود را بر چشمان او می زند و می پرد و بعد از آن ، روح ایمان از آن مرد مفارقت می کند و ملائکه او را دیوث می نامند .»
و حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در وقتی که در عراق بودند ، فرمودند : « ای اهل عراق ! شنیده ام که زنان شما در راه ها با مردان مدافعه می کنند ؛ یعنی شانه به یکدیگر می زنند که راه بدهند ، آیا حیا نمی کنید ؟»
و باز فرمودند که :« چرا حیا نمی کنید و به غیرت نمی آیید که زنان شما به بازارها می روند و با کفار شانه به هم می زنند که راه بیابند ؟»
و ضد این صفت ،غیرت و حمیت است و آن ، نتیجه شجاعت و قوت نفس است و از شرایف ملکات و فضایل صفات می باشد .
و کسی که از این صفت خالی است از زمره مردان خارج می باشد ، و نام مردی بر او نالایق است و از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که :« خداوند- تبارک و تعالی - غیور است و صفت غیرت را دوست دارد و از غیرت اوست که همه ناشایسته ی ظاهریه و باطنیه را حرام کرده است .»
( معراج السعاده ، ملا احمد نراقی ، ص 215)
نمی دانم چرا در جامعه امروزی ما تعدادی از مردان دچار بیماری بی غیرتی شده اند ، خدایا ! از تو می خواهم تا بیماری ایشان را مداوا کنی .
نمی دانم چرا امروزه تعدادی از زنان ما دچار بیماری بی حیایی شده اند خدایا ! به حق مقربان درگاهت همه ما را به راه راست هدایت کن.
نمی دانم چرا این قدر ما به احکام دین مبین اسلام بی توجه شده ایم ، خدایا ! به ما شناخت عطا فرما.
نمی دانم چرا زشتی و قبح گناهان را نمی بینیم ، خدایا ! به ما دیده ای بینا عطا کن .

الهی چنان کن سر انجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار


نکاتی از معراج السعاده

 نظر دهید »

درس اخلاق - مرحوم آیةالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

01 اسفند 1391 توسط طيبي

درس اخلاق - مرحوم آیةالله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی

 

أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم؛ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ‏ الْعَلَمِين وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرين وَ لَعنَةُ اللهِ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعين.
رُوِیَ عَن رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: «إِنَِّ الغَیرَهَ مِنَ الایمانِ».
غیرت از نشانه*‏های ایمان است.


بحث ما راجع به تربیت بود. عرض کردم که «تربیت» از «غیرت» نشأت گرفته است و به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن و گرفتن است. در باب این روش گرفتن و روش دادن به‏طور معمول و غالب چهار محیط است که انسان در آن محیط‏ها ساخته می‏شود؛ محیط خانوادگی، محیط آموزشی، محیط رفاقتی و محیط شغلی. البته عرض کردم که فضای پنجمی هم بر آنها حاکم است.

مباحثی که ما در گذشته داشتیم راجع به محیط دوم، یعنی «محیط آموزشی» بود؛ عرض کردم که نقش محیط آموزشی از محیط اوّل یعنی محیط خانوادگی قوی‏تر است. چه*‏بسا کسانی باشند که از نظر محیط خانوادگی‏، روش صحیح الهی و انسانی نداشته‏اند، ولی اگر ایشان را در محیط آموزشی بیاورید، ساخته می‏شوند و همین‏طور عکس؛ به این معنا که ممکن است محیط خانوادگی‏، محیط خوبی باشد امّا محیط آموزشی نقش تخریبی داشته باشد و موجب شود آنچه که در محیط خانوادگی ساخته شده است، خراب شود و از بین برود. چون محیط آموزشی قوی‏تر از محیط خانواده است و در گذشته در مورد جهتش به چند جهت هم اشاره کردم.

لذا من عرض کردم که انسان باید نسبت به این محیط دوم، یعنی محیط آموزشی خیلی دقّت و توجه داشته باشد. چون گفتم در محیط آموزشی تنها مسأله دریافت مسائل مفهومیِ علمی مطرح نیست؛ بلکه این دریافت علمی همیشه با روش گرفتن و روش دادن در سه بعد دیداری، گفتاری و رفتاری همراه است.

نفی علمیّت از استادِ بی*تربیت

آخر جلسه گذشته روایتی خواندم که آن را تکرار می*کنم. ما در روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) داریم به این تعبیر که حضرت فرمودند: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِي». این مسأله آموزشی و علمی است. اصلاً حضرت نفی علمیّت می‏کنند؛ یعنی اگر آن معلّم و استاد به تربیت الهی و انسانی تربیت نشده باشد، نمی‏تواند به تو علم بیاموزد. یک وجه از معنای «ربّانی» این است که خودش تربیت شده است و بعد هم همان را به شاگرد منتقل می‏کند. «ربّانی» که می‏گویند دو بُعد دارد که من هر دو را گفتم؛ هم خود و هم انتقال به دیگری. تا خودِ شخص موصوف به وصفی نباشد نمی*تواند آن را به دیگری بدهد. لذا حضرت اصلاً نفی علمیّت می‏کنند و می‏گویند این ‏علومی که تو داری از این استاد می‏آموزی، اصلاً علم نیست. یعنی بدان که علم اینها مُضرّ است.

جلسه گذشته سخنی را از استادمان امام (رضوان‏الله‏تعالی‏علیه) نقل کردم که بعضی تعجب کردند! ایشان فرموده بودند «درس توحید از زبانِ شیطان»! تعجب نکنید! اینها همه از این حدیث گرفته شده است که: «لَا عِلْمَ إِلَّا مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِي». یعنی این اصلاً علم نیست. چرا؟ چون آموزنده‏اش تربیت نشده و بی‏تربیت است. به‏خصوص در آن مقطع خاصّ سِنّی بر این مطلب تأکید کرده‏اند؛ چون بحث من راجع به مقطع خاصّ سِنّی است که از شش سالگی شروع می‏شود. در این مقطع خاص، روش رفتاری و گفتاری دادن، کمال اثر را روی انسان می‏گذارد و نقش سرنوشت‏ساز دارد. اینکه می‏بینید در روایات این تعبیرات را می‏کنند به همین دلیل است.

هجده ساله ‏ها مراقب باشید!

آیه‏ای از آیات شریفه قرآن است که من این را تلاوت می‏کنم و روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) ذیل آیه هست که آن را هم می‏خوانم که ببینید همین مقطع آموزشی که روی آن تأکید دارم، یک مقطع بسیار حساسی است و در زندگی انسان نقش سرنوشت‏ساز هم دارد. آیه در سوره فاطر است که دارد: «وَ هُمْ يَصْطَرِخُونَ فيها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ». این نقل سخنان گروهی از جهنّمی‏ها است که در جهنم فریاد می‏کنند ای پروردگار ما، ما را از این جهنم بیرون بیاور! چرا؟ تا کرداری غیر از آنچه که کردیم انجام دهیم؛ تا کردار شایسته و صالح انجام دهیم. «أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَيْرَ الَّذي كُنَّا نَعْمَلُ». یعنی خدایا، ما را از جهنّم نجات بده تا کارِ خوب کنیم. به آنها خطاب می‏شود: آیا ما به شما آن‏قدر عمر ندادیم که در آن پند بگیرید که هر کس می‏خواست پند بگیرد، می‏گرفت؟

سؤال این است که منظور از این عمری که در آیه آمده کدام مقطع زمانی است؟ ذیل آیه روایتی از امام صادق(علیه‏السلام) است که فرمود: «تَوْبِيخٌ لِابْنِ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً». این آیه خطاب به هجده ساله‏ها است. یعنی خطاب خدای متعال در این آیه، توبیخِ هجده ساله‏هایی است که به جهنّم رفته‏اند؛ مُراد، هفتاد ساله و هشتاد ساله‏ها نیست؛ چهل سال به بالا نیست؛ منظور، هجده ساله‏ها است! هجده‏ساله‏هایی که روش رفتاری غلط گرفتند و سراغ معصیت رفتند و جهنّمی شدند. امّا چرا خدا هجده ساله‏های جهنّمی را این‏طور توبیخ می‏کند؟ جهت این است که انسان از نظر رشد روحی به این مقطع که رسید، دیگر عذری ندارد و می‏تواند کاملاً تمییز بدهد؛ در این سن، دریافت و فهم بهترین دریافت و بالاترین فهم است.

خوب، بگو ببینم چه کسی تو را جهنّمی کرد؟ این روش رفتاریِ غلط را از چه کسی یاد گرفتی؟ تو که نونهال بودی و در مقطعی بودی که می‏شد تو را به هر سو کشاند؛ پس تحت سرپرستی چه کسی قرار گرفتی؟ این اعوجاج از کجا پدید آمد؟ این مطلب به این مربوط است که حضرت فرمودند از نظر عمر حسّاس‏ترین مقطع زمانی، این مقطع است. ای جوان‏ها! حواستان را جمع کنید. وقتی به این مقطع برسی دیگر خوب می‏توانی زشت را از زیبا تشخیص دهی. تو دیگر انسانی و می‏فهمی! دیگر در بُعد اعتقادی‏ات هم خوب می‏توانی بفهمی. امّا بگو ببینم چه کسی تو را خراب‏ کرد؟ در محیط آموزشی، به تو رفتار غلط دادند، تو هم تأثیر گرفتی و جهنّمی شدی.

مربّی باید تربیت شده الهی باشد

لذا من روایتی را آخر جلسه گذشته خواندم و گذشتم که شخصی که خود را در اختیار غیر قرار می‏دهد و غیر می‏خواهد او را سرپرستی کند و بسازد، باید خودش ساخته شده باشد. اوّل ببین این‏طور هست یانه؛ یعنی ببین عالم ربّانی است، یا شیطانی به صورتی انسان است؟ کدام یکی است؟ روایت از علی(علیه‏السلام) بود، که حضرت فرمود: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَدَّبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ خدا پیغمبر را تربیت کرد؛ «وَ هُوَ أَدَّبَنِي»؛ او هم من را تربیت کرد؛ «وَ أَنَا أُؤَدِّبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أُوَرِّثُ الْأَدَبَ الْمُكَرَّمِين». یعنی حالا که من به واسطه پیغمبر تربیت شده‏ای الهی هستم، سرپرستی دیگران را می‏پذیرم.

لذا من خطابم به اساتید است که اگر خودتان تربیت الهی ندارید، نباید وارد عرصه تربیت دیگران شوید. از آن طرف هم جوان و دانش‏آموز نباید خودش را در اختیار هر کسی قرار دهد و سرپرستی هر کسی را نباید بپذیرد. این است که من عرض کردم باید در محیط‏های آموزشی دقّت شود. حتّی در بهترین محیط‏های آموزشی هم انسان نباید خیال راحت هم داشته باشد.

اقسام روابط؛ رابطه بر محور احتیاج، رابطه بر محور پیوند

در اینجا می‏خواهم به نکته‏ای اشاره کنم که مَدخَلی باشد که از اینجا وارد محیط سوم، یعنی محیط رفاقتی شوم. ابتدا مقدّمه‏ای را نسبت به روابط انسان‏ها با یکدیگر عرض کنم و بعد وارد می‏شوم. یک‏وقت هست روابط انسان‏ها بر محور «پیوندها» است، یک‏وقت هست نه! پیوندی نیست؛ بلکه روابط بر محور «احتیاجات» است. در باب احتیاجات همانی است که مثلاً شخص به‏طور معمول می‏خواهد برود خریدی کند یا امثال اینها؛ فروشنده را هم نمی‏شناسد که چه کسی است؛ کاری‏ هم ندارد که فروشنده کیست و چه خصوصیاتی دارد. رابطه خریدار و فروشنده برای رفع احتیاج و بر محور احتیاج است. این گاهی در محیط شغلی، مطرح می‏شود که من الآن وارد آن نمی‏شوم.

اقسام پیوندها؛ پیوندهای جسمانی، پیوندهای روحانی

امّا در طرف مقابل، روابطی هست که بر محور پیوندها است. این پیوندها مختلف می شود؛ پیوندهایی داریم جسمانی، که شامل پیوندهای حَسَبی، نَسَبی، سَبَبی، مثل پدر و مادر و همسر است. ولی یک دسته از پیوندها، پیوندهای روحانی است. در پیوندهای روحانی یکی از پیوندهایی که در معارف ما هست، پیوند ایمانی و معنوی است. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَة». مؤمنین برادرند. این اخوّت، یک پیوند ایمانی است؛ پیوندی روحی است؛ برادری است. اسم آن را «برادر ایمانی» می‏گذاریم؛ برادرِ ایمانی است نه جسمانی. این پیوند روحی بر محور همان مسأله معنویِ ایمانی است.
ادامه دارد….

 1 نظر

وصیت های آیت الله قاضی به شاگردانش

12 دی 1391 توسط طيبي

وصیت های ایت الله قاضی به شاگردانشان

به نام خدا

مطالب زیر گزیده ای از توصیه ها و وصایای آیت الله سید علی قاضی (ره) استاد اخلاق حضرت علامه طباطبایی و حضرت آیت الله بهجت است که به شاگردان و اطرافیان خود فرموده اند و ما آن ها را به اختصار ذکر می نماییم.
باشد که کلامش چون صاعقه ای بر قلبمان بدرخشد و راهنمایمان در تاریکی ها باشد.
نماز
شما را سفارش می کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].

مرحوم علامه طباطبایی و آیت الله بهجت از ایشان نقل می کنند که می فرمودند: « اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند. »

مرحوم آقای سید هاشم رضوی هندی می فرمایند: روزی یکی را به محضر آقای قاضی آوردند که مثلا آقا دستش را بگیرد و راهنمایی اش کند.
مرحوم آقای قاضی فرموده بودند: « به این آقا بگویید که نماز را در اول وقت بخواند. »بعد معلوم شد که آن آقا وسواس در عبادات داشته و نماز را تا آخر وقت به تأخیر می انداخته است.

اما وصیت های دیگر، عمده آنها نماز است. می فرمودند نماز را بازاری نکنید اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع. اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ میماند و تسبیح صدیقه کبری سلام الله علیها که از ذکر کبیر به شمار می آید و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود.

دعا در قنوت نماز


آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نماز هایشان بخوانند: « اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی إلی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. »

قرآن

آقای سید محمد حسن قاضی می فرمایند: « چند سفارش ایشان عبارت است از: اول روخوانی قرآن. می فرمودند قرآن را خوب و صحیح بخوانید. توصیه دیگر ایشان راجع به دوره تاریخ اسلام بود. می فرمودند یک دوره تاریخ اسلام را از ولادت حضرت پیغمبر(ص) تا 255 هـ.ق یا 260 هـ.ق بخوانید. و بعد از عمل به این ها می فرمودند برو نمازشب بخوان! »

آیت الله قاضی در نامه ای به آیت الله طباطبایی می فرمودند: « دستورالعمل، قرآن کریم است؛ فیه دواء کل دواء و شفاء کل عله و دوا کل غله علماً و عملاً و حالاً.

آن قره العیون مخلصین را همیشه جلوی چشم داشته باشید و با آن هادی طریق مقیم و صراط مستقیم سیر نمایید و از جمله سیرهای شریف آن قرائت است به حسن صورت و آداب دیگر، خصوص در بطون لیالی…»

و نیز:« بر شما باد به قرائت قرآن کریم در شب با صدای زیبا و غم انگیز، پس آن نوشیدنی و شراب مؤمنان است. تلاوت قرآن کمتر از یک جزء نباشد. »

نماز شب

« اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب. »
علامه طباطبایی می فرمودند: « چون در نجف اشرف برای تحصیل مشرف شدم، از نقطه نظر قرابت و خویشاوندی گاه گاهی به محضر مرحوم قاضی شرفیاب می شدم تا یک روز در مدرسه ای ایستاده بودم که مرحوم قاضی از آن جا عبور می کردند.
چون به من رسیدند، دست خود را روی شانه من گذاردند و گفتند: ای فرزند! دنیا می خواهی نماز شب بخوان، آخرت می خواهی نماز شب بخوان! »

حاج سید هاشم حداد می فرمودند: « مرحوم آقا خودش این طور بود و به ما هم این طور دستور داده بود که در میان شب وقتی برای نماز شب برمی خیزید، چیز مختصری تناول کنید، مثلاً چای یا دوغ یا یک خوشه انگور یا چیز مختصر دیگری که بدن شما از کسالت بیرون آید و نشاط برای عبادت داشته باشید. »

توسل به ائمه أطهار())

آیت الله سید علی آقا قاضی در یکی از نامه هایش چنین مرقوم فرمودند: « …. و تمام طرق …. توسل به ائمه أطهار(ع) و توجه تام به مبدأ است. چونکه صد آمد، نود هم پیش ما است. با دراویش و طریق آنها کاری نداریم. طریقه، طریقه علما و فقها است، با صدق و صفا. »

توسل به حضرت سیدالشهدا(ع(


محال است انسانی به جز از راه سیدالشهدا علیه السلام به مقام توحید برسد. سریان فیوضات و خیرات از مسیر حضرت سیدالشهدا علیه السلام است و پیشکار این فضیلت هم حضرت قمر بنی هاشم ابالفضل العباس علیه السلام است.

دعا برای فرج امام زمان(ع)


از آن چیزها که بسیار لازم و با اهمیت است دعا برای فرج حضرت حجت ـ صلوات الله علیه ـ در قنوت نماز وتر است بلکه در هر روز و در همه دعاها.

دل هیچ کس را نرنجانید!

دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین، حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام و نیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده. الله الله الله که دل هیچکس را نرنجانید!
تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد
رفع ناراحتی های روحی

آن مرحوم در هنگام اضطراب و ناراحتی های روحی، خواندن این کلمات را سفارش می کردند: « لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شیء قدیر، أعوذ بالله من همزات الشیاطین و أعوذ بک ربی من أن یحضرون إن الله هوالسمیع العلیم: هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست.

از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم و به تو پناه می برم ای پروردگارم از این که نزد من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست. »

حق الناس

آیت الله نجابت نقل می کند: وقتی که بنده مشرف شدم خدمت ایشان فرمودند: « هر حقی که هر کس بر گردن تو دارد باید ادا کنی.

خدمت ایشان عرض کردم:مدتی قبل در بین شاگردهایم که نزد بنده درس طلبگی می خواندند، یکی خوب درس نمی خواند. بنده ایشان را تنبیه کردم.
اذن از ولیّ او هم داشتم در تربیت. در ضمن این جا هم نیست که از او طلب رضایت کنم. می فرمودند: « هیچ راهی نداری، باید پیدایش کنی. گفتم آدرس ندارم، گفتند باید پیدا کنی.

آقای قاضی فرمودند : هر حقی که برگردنت باشد تا ادا نکنی باب روحانیت، باب قرب، باب معرفت باز شدنی نیست. یعنی این ها همه مال حضرت احدیت است. و حضرت احدیت رضایت خود را در راضی شدن مردم قرار داده است.»

رفع گرفتاری

علامه لاهیجانی انصاری روزی از ایشان پرسیدند که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و یا در امور اخروی و بن بست کارها به چه ذکری مشغول شویم تا گشایش یابد؟
در جواب فرمودند: « پس از 5 بار صلوات و قرائت آیة الکرسی در دل خود بدون آوردن به زبان بسیار بگو:

« اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من تشاء »: بار پروردگارا! مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمت قرار بده که در آن هر کس را که بخواهی قرار می دهی تا گشایش یابد. »

حضور قلب

حجت الاسلام آقای دکتر مرتضی تهرانی می فرمایند: « آیت الله قاضی در پاسخ شخصی که از ایشان تقاضای سفارش کرد، فرمودند:

قلم و کاغذ از جیبت درآور و بنویس:
سررشته دولت ای برادر به کف آر وین عمر گرانمایه به خسران مسپار
یعنی همه جا با همه کس در همه جا می دار نهفته چشم دل جانب یار »
برآورده شدن حاجت

مرحوم قاضی قرائت دعای زیر( دعای سریع الاجابه، مفاتیح الجنان ) را به مدت چهل شب، هر شب یک تا صد بار برای برآورده شدن حاجت سالکان درگاه الهی مفید می دانستند:

إلهی کیف أدعوک و أنا أنا و کیف أقطع رجایی منک و أنت أنت؟ إلهی أذا لم أسئلک فتعطین فمن ذاالذی أدعوه فیعطینی؟ ألهی إذا لم أدعک فستجیب لی، فمن ذاالذی أدعوه فیستجیب لی؟
إلهی إذا لم أتضرع إلیک فترحمنی فمن ذا الذی أتضرع إلیه فیرحمنی؟ إلهی فکما فلقت البحر لموسی و نجیته أسئلک أن تصلی علی محمد و آل محمد و إن تنجینی مما أنا فیه و تفرج عنی فرجا عاجلا غیر أجل بفضلک و رحمتک یا أرحم الراحمین. »

تقویت حافظه

آن مرحوم برای تقویت حافظه، خواندن آیت الکرسی و معوذتین ( دو سوره مبارکه ناس و فلق ) را سفارش می فرمودند.

 1 نظر

رمز موفقیت در بیانات امام صادق علیه السلام

09 دی 1391 توسط طيبي

رمز موفّقیت در بیانات امام صادق(ع)

از امام صادق(ع) روایت شده است كه فرمودند:
«طلبتُ الجنّة، فوجدتها فی السّخاء؛
بهشت را جست‌وجو نمودم. پس آن را در بخشندگی و جوانمردی یافتم.»
«و طلبتُ العافیة، فوجدتها فی العزلة؛
و تندرستی و رستگاری را جست‌وجو نمودم. پس آن را در گوشه‏گیری (مثبت و سازنده) یافتم.»
«وطلبت ثقلاً لمیزان، فوجدتها فی شهادة ان لا اله الّا الله و محمّد رسول الله؛
و سنگینی ترازوی اعمال را جست‌وجو نمودم. پس آن را در گواهی به یگانگی خدای تعالی و رسالت حضرت محمّد(ص) یافتم.»
«وطلبت السرعة فی الدخول الی الجنّة، فوجدتها فی العمل لله تعالی ؛
سرعت در ورود به بهشت را جست‌وجو نمودم. پس آن را در كار خالصانه برای خدای تعالی یافتم.»
«وطلبتُ حبّ الموت، فوجه ته فی تقدیم المال لوجه الله؛
و دوست داشتن مرگ را جست‌وجو نمودم. پس آن را در پیش فرستادن ثروت (انفاق) برای خشنودی خدا یافتم.»
«و طلبت حلاوة العبادة، فوجدتها فی تركال معصیة؛
و شیرینی عبادت را جست‌وجو نمودم.پس آن را در ترك گناه یافتم.»
«و طلبت رقّة القلب، فوجدتها فی الجوعو العطش؛
و رقّت (نرمی) قلب را جست‌وجو نمودم.پس آن را در گرسنگی و تشنگی (روزه) یافتم.»
«وطلبت نورالقلب، فوجدته فی التفكّر و البكاء؛
و روشنی قلب را جست‌وجو نمودم. پس آن را در اندیشیدن و گریستن یافتم.»
«وطلبت الجواز علی الصراط، فوجدته فی الصدقة؛
و (آسانی) عبور بر صراط را جست‌وجو نمودم. پس آن را در صدقه یافتم.»
«و طلبت نور الوجه، فوجدته فی صلاةاللیل؛
و روشنی رخسار را جست‌وجو نمودم. پس آن را در نماز شب یافتم.»
«و طلبت فضل الجهاد، فوجدته فی الكسب للعیال؛
و فضیلت جهاد را جست‌وجو نمودم. پس آن را در به دست آوردن هزینة زندگی زن و فرزند یافتم.»
«و طلبت حب الله عزّوجل، فوجدته فی بغضا هلال معاصی؛
و دوستی خدای تعالی را جست‌وجو كردم. پس آن را در دشمنی با گنهكاران یافتم»
«و طلبت الرئاسة، فوجدتها فی النصیحة لعبادالله؛
و سروری و بزرگی را جست‌وجو نمودم. پس آن را در خیرخواهی برای بندگان خدا یافتم.»
«و طلبت فراغ القلب، فوجدته فی قلة المال؛
و آسایش قلب را جست‌وجو نمودم. پس آن را در كمی ثروت یافتم.»
«و طلبت عزائم الامور، فوجدتها فی الصبر؛
و كارهای پر ارزش را جست‌وجو نمودم. پس آن را در شكیبایی یافتم.»
«و طلبت الشرف، فوجدته فی العلم؛
و بلندی قدر و حسب را جست‌وجو نمودم. پس آن را در دانش یافتم.»
«و طلبت العبادة فوجدتها فی الورع؛
و عبادت را جست‌وجو نمودم. پس آن را در پرهیزكاری یافتم.»
«و طلبت الراحة، فوجوتها فی الزهد؛
و آسایش را جست‌وجو نمودم. پس آن را در پارسایی یافتم.»
«و طلبت الرفعة، فوجدتها فی التواضع؛
برتری و بزرگواری را جست‌وجو نمودم. پس آن را در فروتنی یافتم.»
«و طلبت العزّ، فوجدته فی الصدّق؛
و عزّت (ارجمندی) را جست‌وجو نمودم. پس آن را در راستی و درستی یافتم.»
«و طلبت الذلة، فوجدتها فی الصوم؛
و نرمی و فروتنی را جست‌وجو نمودم. پس آن را در روزه یافتم.»
«و طلبت الغنی، فوجدته فی القناعة؛
وتوانگری را جست‌وجو نمودم. پس آن را در قناعت یافتم.»
«و طلبت الانس، فوجدته فی قرائة القرآن:
و آرامش و همدمی را جست‌وجو نمودم. پس آن را در خواندن قرآن یافتم.»
«و طلبت صحبة النّاس، فوجدتها فی حسن الخلق؛
و همراهی و گفت‌وگوی با مردم را جست‌وجو نمودم. پس آن‌ را در خوش‌خویی یافتم.»
«و طلبت رضی الله، فوجدته فی برّ الوالدین؛
و خشنودی خدای تعالی را جست‌وجو نمودم. پس آن را در نیكی به پدر و مادر یافتم.»

منبع: مستدرك ‌الوسائل، ج 12، ص 173 - 174، ح 13810.

 

 نظر دهید »

سه گام اساسی در مسیر کمال حقیقی

21 آذر 1391 توسط طيبي

 

 

سه گام اساسي در مسير کمال حقيقي

شناخت صاحب خويش؛ اولين گام سعادت

از قرآن و روايات استفاده مي‌شود که گام اول براي انجام صحيح و بدون آفت اين حرکت، شناخت خداوند به عنوان «رب» است. معمولا واژه ربّ در فارسي به پروردگار ترجمه مي‌شود، اما اين ترجمه‌اي بسيار نارسا است. شايد نزديک‌ترين معادل آن در فارسي «صاحب اختيار» باشد. کسي که اختيار موجودي ديگر در دست اوست ربِ او خوانده مي‌شود. ربوبيت حقيقي (که رب صاحب اختيار همه چيز انسان است) ربوبيت الهي است که در مقابل آن عبوديت ما مي‌باشد. او صاحب همه چيز است و ما از خود هيچ نداريم. بايد اين معنا را به طور کامل درک کرده، بدانيم هر چه را هم که او به ما عطا کند باز از آنِ اوست و ما همان نقطه صفريم و هر چه داريم امانتي در دست ماست و هر وقت هم بخواهد آن‌ها را مي‌گيرد. رابطه عبوديت - ربوبيت رشته‌اي است که يک طرف آن عبوديت، ناداري و فقر ذاتي ما و طرف ديگر آن هستي و غناي مطلق خداوند است.
اما چگونه مي‌توان اين رابطه را تقويت نمود؟ قرآن مي‌فرمايد:‌ «وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ؛5 مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است‏.» مقتضاي تعبد به معارف قرآن اين است که عبادت خداوند را تنها مسير صحيح اين حرکت و عامل تقويت اين رابطه بدانيم، اما به نظر مي‌رسد براي نزديک شدن ذهن به اين حقيقت مي‌توان گفت:‌ اساسا روح انسان از سنخ علم است و علم از قبيل چيزهايي نيست که وزن، شکل، طول، عرض و عمق دارد و عالم شدن به معناي افزوده شدنِ چيزي بر وجود انسان نيست که وزن و حجم ‌داشته، به لحاظ فيزيکي تفاوتي در انسان ايجاد کند، بلکه روح داراي جوهري علمي است و حرکت آن هم حرکتي علمي است. وقتي انسان با بدن خويش حرکت مي‌کند مکان او تغيير يافته، با صرف مقداري انرژي جسم خويش را از جايي به جايي ديگر منتقل مي‌کند، اما وقتي ما مي‌خواهيم به سوي خدا حرکت کنيم لازم نيست برخيزيم و به جاي خاصي حرکتي جسماني کنيم. اگر حاجي هم براي انجام فريضه حج به سوي بيت‌الله مي‌رود در صورتي اين عمل به رشد معنوي و روحاني او کمک مي‌کند که با قصد قربت انجام گيرد، بدين معنا که روح با توجهي خاص آن را انجام دهد. آن چه که به حج و هر عمل عبادي ديگر ارزش مي‌دهد همان توجهي است که روح به خداي متعال پيدا مي‌کند، يعني روح براي ترقي خويش، به چيزي از سنخ علم و ادراک نيازمند است. حرکت روح همان توجه آن است. بنابراين اگر به امري پست توجه کند حرکت او تنزلي خواهد بود و اگر به امور عالي توجه نمايد به سوي بالا حرکت کرده است. از اين روست که نماز معراج مؤمن است. پس گام نخست براي تقويت حرکت به سوي الله تبارک‌وتعالي فراهم کردن زمينه شناخت بهتر خداوند است. اگر از تواني که خداوند براي شناخت خود در اختيار ما قرار داده استفاده کنيم خداوند وعده داده است که بر نعمت خويش و معرفت ما بيافزايد.

التزام به دانسته‌ها؛ گام دوم سعادت

همان‌طور که گفتيم گام نخست در تقويت سير به سوي الله تقويت شناخت اوست، اما اين تمام مطلب نيست، بدين معنا که تنها انسان با دانستنِ چگونگي رابطه خود با خداي خويش به وادي ايمان داخل نمي‌شود؛ ايماني که فصل مقوّم مؤمن به شمار مي‌رود. حقيقت ايمان علم نيست، بلکه علم است به علاوه يک امر اختياري و ارادي. فرعون خطاب به اطرافيانش مي‌گفت: «مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي؛6 من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم‏» اما حضرت موسي عليه‌السلام مي‌فرمود:‌ «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هَـؤُلاء إِلاَّ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛7 تو مى‏دانى اين آيات را جز پروردگار آسمان‌ها و زمين نفرستاده‏ است.» پس ايمان تنها دانستن نيست، بلکه عبارت است از شناخت همراه با التزام به لوازم شناخت، بدين معنا که انسان تصميم بگيرد آن چه را که شناخته در وجود خويش پياده کند. لوازم شناخت ممکن است لوازمي ذهني مانند ياد خدا، يا لوازمي عملي مانند ذکر لفظي، نماز خواندن، ترک گناه و … باشند. اين لوازم همان ايمان به خدا هستند که در ظروف مختلف تجلي يافته، ايمان را رشد مي‌دهند و رشد ايمان انسان را به خدا نزديک مي‌کند. پس براي تقويت رابطه خويش با خداوند دو گام بايد برداشت؛ يکي از جنس علم و ديگري از جنس عمل. در فرهنگ قرآني بر ايمان و عمل، و به عبارت ديگر، بر ايمان و جلوه دادن ايمان در عمل تأکيد شده است، به گونه‌اي که هر جا سخن از ايمان است به دنبال آن عمل صالح ذکر شده (الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات‏)8، و هر جا سخن از عمل صالح است مشروط به ايمان شده است تا در سعادت ابدي انسان تأثير داشته باشد (وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ)9.

حفظ ايمان، سومين گام سعادت

پس از موفقيت در دو گامِ پيش‌گفته نوبت به حفاظت از اين پيروزي مي‌رسد. بايد به ياد داشته باشيم: اين‌گونه نيست که با تحصيل شناخت صحيح و التزام به آن، کار به پايان مي‌رسد. تاريخ نشان داده است که کساني در مرحله‌اي از زندگي خويش اهل ايمان بوده، از ايمان خود هم بهره‌هاي خوبي برده، خدا هم به آن‌ها عناياتي داشته است، اما در مراحل بعد، ايمانشان را از دست داده‌اند. بنابر اين آن‌گاه انسان به منزل خواهد رسيد که در اين مسير، اهل استقامت باشد (إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا)10.
امام رضا عليه‌السلام در حديث معروف به سلسلة الذهب فرمودند: «رَبُّ الْعِزَّةِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى يَقُولُ: كَلِمَةُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ عَذَابِي؛11خداي متعال مي‌فرمايد: «لا إله إلا الله» قلعه محکم من است. پس کسي که در آن داخل شود از عذاب من در امان است.» مسلماً انسان تنها با گفتن لفظ «‌لااله‌الاالله» از عذاب الهي در امان نخواهد ماند، بلکه مراد از کلمه لاإله‌إلاالله، بياني است که حاکي از اعتقاد قلبي باشد و بر اين اعتقاد هم استقامت ورزيده شود. اين حديث اشاره به اين حقيقت دارد که جوهر تکامل انساني همان رابطه با خداست. اگر اين ارتباط ضربه ببيند ديگر انسان مصونيتي از عذاب نخواهد داشت. حضرت در ادامه مي‌فرمايند: بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَ.12 اين کلام حضرت نشان دهنده اين است که کلمه «لااله الاالله» به منزله نمادي از حقيقتي گسترده است و در باطن اين کلمه، حقايق فراواني نهفته است. کسي مي‌تواند قائل به کلمه «لااله الاالله» باشد که اولا خداي متعال را رب و همه کاره عالم هستي بداند و سپس در اين راه استقامت کند. عبارت «انا من شروطها» بيان‌گر جنبه استقامت در راه توحيد است. ربوبيت الهي دو جهت دارد؛ يکي ربوبيت تکويني است، بدين معنا که مرگ و حيات، وسعت و تنگي روزي، بيماري و سلامتي و … همه به دست خداست، و ديگري ربوبيت تشريعي است، يعني تنها او شايسته قانون‌گذاري است و بايد قوانين او اطاعت شود. بنابر اين هنگامي‌که خداوند پيامبري را برمي‌انگيزد و جانشيناني براي او معين مي‌فرمايد، اگر اطاعت آنان را نپذيريم در واقع ربوبيت تشريعي خداوند را انکار کرده‌ايم. وقتي خداوند حضرت علي عليه‌السلام را اميرالمؤمنين و ولي قرار داده، اطاعت آن را واجب شمرده است سرباز زدن از اين امر در حقيقت انکار ربوبيت تشريعي خداوند است.

وفقناالله و اياکم                                                                                                               آیت الله مصباح یزدی (مد ظله العالی)

 

 

 

 

 نظر دهید »
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

حدیث موضوعی
اوقات شرعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس