سبع المثاني

سبع المثاني

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آب‏رسانى، تجربه پيشين حضرت عباس علیه السلام

19 آبان 1392 توسط طيبي

پس از ورود سپاه هشتاد و پنج هزار نفرى معاويه به صفين، وى به منظور شكست دادن اميرالمؤمنين عليه‏السلام عده زيادى را مأمور نگهبانى از آب راه فرات نمود و «ابوالاعور اسلمى» را بدان گمارد. سپاهيان خسته و تشنه اميرالمؤمنين عليه‏السلام وقتى به صفين مى‏رسند، آب را به روى خود بسته مى‏بينند. تشنگى بيش از حد سپاه، اميرالمؤمنين عليه‏السلام را بر آن مى‏دارد تا عده‏اى را به فرماندهى «صعصعة بن صوحان» و «شبث بن ربعى» براى آوردن آب اعزام نمايد. آنان به همراه تعدادى از سپاهيان، به فرات حمله مى‏كنند و آب مى‏آورند.(8) در اين يورش امام حسين عليه‏السلام و اباالفضل العباس عليه‏السلام نيز شركت داشتند و مالك اشتر اين گروه را هدايت مى‏نمود.(9)
به نوشته برخى تاريخ‏نويسان معاصر، هنگامى كه امام حسين عليه‏السلام در روز عاشورا از اجازه دادن به عباس عليه‏السلام براى نبرد امتناع مى‏ورزد، او براى تحريص امام حسين عليه‏السلام خطاب به امام عرض مى‏كند: «آيا به ياد مى‏آورى آن‏گاه كه در صفين آب را به روى ما بسته بودند، به همراه تو براى آزاد كردن آب تلاش بسيار كردم و سرانجام موفق شديم به آب دست يابيم و در حالى كه گرد و غبار صورتم را پوشانيده بود، نزد پدر بازگشتم…»(10)
اهتمام اميرالمؤمنين عليه‏السلام در تقويت روحيه جنگاورى عباس عليه‏السلام
در جريان آزادسازى فرات توسط لشكريان اميرالمؤمنين عليه‏السلام ، مردى تنومند و قوى هيكل به نام «كُرَيْب بن ابرهة» از قبيله «ذى يزن» از صفوف لشكريان معاويه براى هماورد طلبى جدا شد. در مورد قدرت بدنى بالاى او نگاشته‏اند كه وى يك سكه نقره را بين دو انگشت شست و سبابه خود چنان مى‏ماليد كه نوشته‏هاى روى سكه ناپديد مى‏شد.(11) او خود را براى مبارزه با اميرالمؤمنين عليه‏السلام آماده مى‏سازد. معاويه براى تحريك روحيه جنگى او مى‏گويد: على عليه‏السلام با تمام نيرو مى‏جنگد [و جنگجويى سترگ است [و هر كس را ياراى مبارزه با او نيست. [آيا توان رويارويى با او را دارى؟]. كريب پاسخ مى‏دهد: من [باكى ندارم و] با او مبارزه مى‏كنم.
نزديك آمد و اميرالمؤمنين عليه‏السلام را براى مبارزه صدا زد. يكى از پيش‏مرگان مولا على عليه‏السلام به نام «مرتفع بن وضاح زبيدى» پيش آمد. كريب پرسيد: كيستى؟ گفت: هماوردى براى تو! كريب پس از لحظاتى جنگ او را به شهادت رساند و دوباره فرياد زد: يا شجاع‏ترين شما با من مبارزه كند، يا على عليه‏السلام بيايد. «شرحبيل بن بكر» و پس از او «حرث بن جلاّح» به نبرد با او پرداختند، اما هر دو به شهادت رسيدند. اميرالمؤمنين عليه‏السلام كه اين شكستهاى پى‏درپى را سبب از دست رفتن روحيه جنگ در افراد خود و سرخوردگى ياران خود مى‏ديد، دست به اقدامى عجيب زد. او فرزند رشيد خود عباس عليه‏السلام را كه در آن زمان على‏رغم سن كم جنگجويى كامل و تمام عيار به نظر مى‏رسيد،(12) فراخواند و به او دستور داد كه اسب، زره و تجهيزات نظامى خود را با او عوض كند و در جاى اميرالمؤمنين عليه‏السلام در قلب لشكر بماند و خود لباس جنگ عباس عليه‏السلام را پوشيد و بر اسب او سوار شد و در مبارزه‏اى كوتاه اما پر تب و تاب، كريب را به هلاكت رساند… و به سوى لشكر بازگشت و سپس محمد بن حنفيه را بالاى نعش كريب فرستاد تا با خونخواهان كريب مبارزه كند.(13)
اميرالمؤمنين عليه‏السلام از اين حركت چند هدف را دنبال مى‏كرد. هدف بلندى كه در درجه اول پيش چشم او قرار داشت، روحيه بخشيدن به عباس عليه‏السلام بود كه جنگاورى نو رسيده بود. در درجه دوم او مى‏خواست لباس و زره و نقاب عباس عليه‏السلام در جنگها شناخته شده باشد و در دل دشمن ترسى از صاحب آن تجهيزات بيندازد و برگ برنده را به دست عباس عليه‏السلام در ديگر جنگها بدهد تا هرگاه فردى با اين شمايل را ديدند، پيكار على عليه‏السلام در خاطرشان زنده شود. و در گام واپسين، امام با اين كار مى‏خواست كريب نهراسد و از مبارزه با على عليه‏السلام شانه خالى نكند(14) و همچنان سرمست از باده غرور و افتخارِ به كشتن سه تن از سرداران اسلام، در ميدان باقى بماند و به دست امام كشته شود تا هم او و هم همرزمان زرپرست و زورمدارش، طعم شمشير اسلام را بچشند.
اما نكته ديگرى كه فهميده مى‏شود اين است كه با توجه به قوت داستان از جهت نقل تاريخى، تناسب اندام عباس عليه‏السلام چندان تفاوتى با پدر نداشته كه امام مى‏توانسته بالاپوش و كلاهخود فرزند جوان يا نوجوان خود را بر تن نمايد. از همين جا مى‏توان به برخى از پندارهاى باطل كه در برخى اذهان وجود دارد، پاسخ گفت كه واقعا حضرت عباس عليه‏السلام از نظر جسمانى با ساير افراد تفاوت داشته است و على رغم اينكه برخى تنومند بودن عباس عليه‏السلام و يا حتى رسيدن زانوان او تا نزديك گوشهاى مركب را انكار كرده و جزو تحريفات واقعه عاشورا مى‏پندارند، حقيقتى تاريخى به شمار مى‏رود. اگر تاريخ گواه بر وجود افراد درشت اندامى چون كريب با شرحى كه در توانايى او گفته شد، در لشكر معاويه بوده باشد، به هيچ وجه بعيد نيست كه در سپاه اسلام نيز افرادى نظير عباس عليه‏السلام وجود داشته باشند؛ چرا كه او فرزند كسى است كه درب قلعه خيبر را از جا كند و بسيارى از قهرمانان عرب را در نوجوانى به هلاكت رساند؛ آن سان كه خود مى‏فرمايد: «من در نوجوانى بزرگان عرب را به خاك افكندم و شجاعان دو قبيله معروف «ربيعه» و «مُضَر» را در هم شكستم… .»(15)

 نظر دهید »

چيستي عزاداري براي امام حسين(عليه السلام)

11 آبان 1392 توسط طيبي

عَزا» در لغت، به معناي «صبر و شكيبايي كردن بر هر چيزي كه انسان از دست مي دهد»،6 و نيز به معناي «خوب صبر كردن»، «صبر كردن در مصيبت» و «سوگ و مصيبت» است.7 در عربي، «عَزّيْتُ فلاناً» يعني او را دلداري و تسلّي دادم، و «اَحْسَنَ اللّهُ عَزاك» يعني خداوند تو را صبر نيك دهد
بر اين اساس، «عزاداري» مراسمي است كه براي آرامش بخشيدن به فرد يا افراد داغ ديده برگزار مي شود. براي اين منظور، روش‌هاي متعددي كاربرد دارد; مانند: هم دردي كردنِ زباني با فرد داغ ديده، گريه كردن همراه با فرد داغ ديده، شنيدن غم و غصه‌هاي فرد داغ ديده، يادآوري داغ‌هاي ديگران به ويژه داغ‌هاي بزرگان ديني و تاريخي و… . در جوامع مختلف، عزاداري معمولا در قالب مراسم جمعي، در چند مرحله زماني (سوم، هفتم، چهلم و…) و با آدابي مخصوص برگزار مي شود، و روي هم رفته، تأثير بسيار شگرفي در آرامش بخشيدن به افراد داغ ديده دارد.
افزون بر مراسم عزاداري، دو عامل «گذشت زمان» و «فراموشي» به ياري فرد داغ ديده مي آيد و اندك اندك او را از هيجان‌هاي ناشي از غم ديدگي مي رهاند. در اين حال، معمولا مراسم عزاداري نيز متوقف مي شود، و در نهايت، براي بزرگداشت و ياد بود، مراسمي برپا مي شود; البته روشن است كه نقش مراسم يادبود در آرامش بخشيدن به بازماندگان بسيار اندك، و نقش آن در زنده نگاه داشتنِ نام و ياد فرد در گذشته بسيار فراوان است. از اين رو، برگزاري مراسم بزرگداشت و يادبود براي بزرگان ديني، ملّي و دانشمندان، حتي پس از گذشت زمان دراز از فقدان آن ها، كاري بسيار رايج است.
در وهله نخست، به نظر مي رسد كه برپايي مراسم عزاداري براي امام حسين(عليه السلام)از نوع اخير است; اما در واقع، شخصيت امام حسين(عليه السلام)چندان عظيم، و حوادث قيام او چنان مصيبت بار است كه عزاداري وي به هيچ وجه با مراسم معمول در ياد بود و بزرگداشت افراد كه غالباً خشك و بي هيجان است، همانندي ندارد. پس از گذشت چهارده قرن و اندي از حادثه عاشورا، شركت كنندگان در عزاداري امام حسين(عليه السلام)در واقع، خويشتن را مصيبت زده و داغدارِ آن حادثه بزرگ مي يابند و با شركت در اين مراسم عملا به يكديگر، و نيز به صاحبان اصلي مصيبت (اهل بيت(عليهم السلام)) تسلّي مي دهند. گواه بر اين سخن، آن است كه عزادارانِ امام حسين(عليه السلام)، به يادِ مصائب و مظلوميت آن حضرت گريه و شيون سر مي دهند و حتي بي تاب مي شوند; البته اين حالات ريشه در پيوند عميق عاطفي با امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام)دارد كه در اين باره، در ادامه نوشتار به تفصيل سخن به ميان خواهد آمد.
ناگفته پيداست كه برپايي عزاداري امام حسين(عليه السلام) افزون بر تسلّي بخشيدن به شركت كنندگان در آن مراسم، به طور كاملا طبيعي، سبب مي شود تا نام و ياد امام حسين(عليه السلام) و حماسه عظيم او همواره زنده و تازه نگاه داشته شود; به ويژه آنكه عزاداري بر امام حسين(عليه السلام)در قالب يكي از مردمي ترين رسم‌هاي اجتماعي ميان مسلمانان انجام مي شود و همگان در هر سنّ و از هر صنف ـ زن و مرد، پير و جوان و خردسال، و… ـ با حضور در آن، پيام‌ها و درس‌هاي حماسه حسيني را با عمق جان دريافت مي كنند.

 1 نظر

گوهر خون‏

09 آبان 1392 توسط طيبي

قصه‏اى دارم ز درد و داغ عشق‏ قصه‏اى از لاله‏هاى باغ عشق‏
قصه‏اى از التهاب آفتاب‏ قصه‏اى از تشنگى، از قحط آب‏
قصه‏اى كو آتشى افروخته‏ برگ برگ دفترم را سوخته‏
قصه‏اى از روز عاشوراى خون‏ وز شقايق‏هاى صحراى جنون‏
قصه‏اى از نور چشم عالمين‏ قافله سالار دين يعنى حسين‏
تك‏سوار انقلاب كربلا رفت در ميدان خونين بلا
حنجرش خشك و لبش خشكيده بود گوهر خون بر رخش غلتيده بود
تيغ او لب تشنه خون عدو تا زِ خون خصم گيرد آبرو
پس برون آورد شمشير از نيام‏ بر سر راه ستم گسترد دام‏
صيد او گشتند خيل روبهان‏ چهره‏اش در خون نهان شد ناگهان‏
ارغوانى ماه شد از تيغ كين‏ گشت چون گل پيكرش نقش زمين‏
بود آن دُرّ به‏رنگ ارغوان‏ همچو خاتم در ميان دشمنان‏
روز شد چون شب به پيش چشم او رو به سردى رفت كم كم خشم او
نيزه داران بر تن او تاختند پاى تا سر غرق خونش ساختند
از جفا و زخم تيغ دشمنش‏ آسمان پُر ز اختر شد تنش‏
تيره روزان حرمتش نشناختند از تن خورشيد سر انداختند
ريسمان روشنى باريك شد شب رسيد و دشت هم تاريك شد
خيمه‏ها مى‏سوختند از شعله‏ها كودكان بودند در صحرا رها
شمع بزم لاله‏هاى تشنه لب‏ روى زينب بود در آن تيره شب‏
نه نشان بود از فروغ آيتش‏ نه علمدارى كه گيرد رايتش‏
نه خبر بود از علىّ اكبرش‏ نه نشان از قاسم و از اصغرش‏
الغرض آن محنت عظما گذشت‏ آن شب جانسوز و ماتم‏زا گذشت‏
چشمه خورشيد جوشيدن گرفت‏ جام غم را بهر نوشيدن گرفت‏
دخت زهرا با دو چشم پر ز خون‏ از درون خيمه‏ها آمد برون‏
او به سوى قتلگه شد رهسپر با هزاران حسرت و خونِ جگر
بر حسين و قتلگاهش ديده دوخت‏ هيمه‏ى اميّد او يكباره سوخت‏
ديد از پيكر برون پيراهنش‏ در عوض شمشير پوشانده تنش‏
گفت: اى بگرفته جا بر روى خاك‏ اى حسين تشنه لب، روحى فداك‏
غنچه‏هاى زخم بر جسمت شكفت‏ داغ تو صد زخم بر قلبم نهفت‏
اى فداى پيكر دور از سرت‏ نيست جاى بوسه‏اى بر پيكرت‏
گشته‏ام بيتاب اى خون اله‏ بوى زهرا مى‏دهد اين قتگاه‏
ناله‏ها از داغ آن مظلوم زد بوسه بر رگهاى آن حلقوم زد
ريخت آن مظلومه‏ى خونين جگر روى دامن، خون دل از چشم‏تر



 نظر دهید »

آثار ذکر در سازندگی روحی و اخلاقی (4)

06 مهر 1392 توسط طيبي

13. زدودن غم و اندوه
غم و اندوه غالبا بر اثر از دست دادن یک چیز، به دست نیاوردن مطلوب، تردید وبلاتکلیفی و مشاهده صحنه های تاثرانگیز پیش می آید.
یاد خدا در همه این موارد می تواند به نحو معجزه آسایی غم و غصه را برطرف سازد . گاهی غمی که بر دل شخص سنگینی می کند ناشی از تاسف او به خاطر از دست دادن یک فرصت، یک موقعیت و یا چیزی از مال و مقام دنیاست . خداوند متعال می فرماید:
“لکیلا تاسوا علی ما فاتکم …” (28).
“نسبت به آنچه از دست داده اید افسوس نخورید".
با یاد خدا می توان به مرحله ای از معرفت دست یافت که به خاطر از دست دادن هیچ چیزی اندوهگین نشد . کسی که صرفا به یاد خداست می آموزد که پیوسته حاجات خود را از خدا بخواهد و به لطف و کرم او امید ببندد.
حضرت یعقوب علیه السلام فرمود:
“.. انما اشکو بثی و حزنی الی الله و اعلم من الله ما لا تعلمون ” (29).
“من غم و درد دل خود را به خدا می گویم و می دانم از خدا آنچه را شما نمی دانید".
بعضی اوقات غم و غصه نتیجه تردید و بلاتکلیفی است . کسانی که نسبت به اجرا یا عدم اجرای کاری دو دل هستند، دچار پریشانی و اندوه می گردند . چنین غصه هایی برای کسی که به ذکر خدا مشغول باشد، کمتر پدید می آید; زیرا یاد خدا او را صاحب تشخیص و اراده اش را قوی می کند و روح اعتماد و توکل به خدا را در او زنده می کند.
و بالاخره دیدن صحنه های تاثرانگیز موجب اندوه شدید می گردد در این گونه موارد یاد خدا بهترین داروی معنوی اثربخش است; مثلا اگر از روی توبه به ذکر خدا مشغول شود، این ذکر او را از معنویت سرشار خواهد کرد، غمش را خواهد زدود و قلبش را از فشارهای ناشی از غم، خلاص خواهد کرد (30).
14. نجات از غفلت
همه گناهان کوچک و بزرگ در حالت غفلت و بی خبری رخ می دهد و عوامل غفلت زا بسیار است . زن، فرزند، زینت ها، زخارف دنیوی، دارایی های منقول و غیر منقول، ریاست ها، حکومت ها، عنوان های فامیلی و مقام علمی و روحانی و حتی بسیاری از عبادتها ممکن است انسان را به غفلت بیاندازد.
شیطان برای غافل کردن هرکسی از طریق ویژه ای که با حال و شغل او متناسب و در او مؤثر است، وارد می شود و او را به آن سرگرم می سازد . آنچه غفلت را برطرف، عمل را صالح و انسان را تربیت می کند، یاد خدا و تذکر است و عوامل تذکر نیز فراوان است . بعضی از عوامل تذکر، تکوینی و برخی دیگر تشریعی است.
اجرام زمینی و آسمانی، شب و روز، نعمت های مادی، پدیده حیات و تمامی ذرات جهان هستی که صنع صانع یکتاست، عوامل تکوینی تذکر است که نظرکردن به آنها اهل معرفت را به یاد خدا می اندازد . و عوامل تشریعی تذکر، همان عبادات است که بهترین رافع غفلت است و خلاصه آنکه بر اساس آیات قرآن و به حکم عقل و اثبات تجربه، یاد خدا انسان را از حالت غفلت خارج می کند و از ابتلا به پیامدهای آن که ارتکاب معاصی، مفاسد شخصی و اجتماعی تباه کننده است، دور می سازد (31).
از آثار و ثمرات ذکر گفتیم و در اینجا متذکر می شویم که یکی از مصادیق والای ذکر، قرآن است . بنابراین تمام آثاری که بر قرآن کریم مترتب است و همه بهره مندی هایی که انسان از رهگذر قرآن کریم می تواند به آن برسد، خود ثمرات و آثار ذکر خواهد بود و نیز تمامی اثرات عظیمی که بر نماز مترتب است، در شمار ثمرات ذکر است; زیرا نماز یکی از مصادیق والای ذکر است

اسماعیل نساجی زواره


منبع: مجله مکتب اسلام، شماره های 1 و 2



 نظر دهید »

آثار ذکر در سازندگی روحی و اخلاقی (3)

06 مهر 1392 توسط طيبي

7.حکمت و علم
یکی دیگر از ثمرات ذکر، پختگی عقل و کمال و حکمت است . ذکر باعث فروزان شدن قوه ادراک انسان و جوشش فکر و اندیشه می شود . جان فرد شایستگی این را پیدا می کند که منعکس کننده حقایق غیبی در خود گردد و خداوند به اندیشه و عقل این افراد مدد رساند . این حقیقت را امیرالمؤمنین علیه السلام صریحا بیان نموده و بزرگانی هم آن را تجربه کرده اند . شیخ الرئیس ابن سینا و صدرالمتالهین تصریح دارند که گاه در یک مساله علمی و فلسفی به بن بست رسیده و قادر به حل آن نبوده اند و به ذکر و نماز پرداخته اند و مطلب برایشان آشکار شده است.
حضرت علی علیه السلام می فرماید: “… و ما برح لله - عزت آلاؤه - فی البرهة بعد البرهة و فی ازمان الفترات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنور یقظة فی الابصار و الاسماع و الافئدة …"  “و همواره برای خدای تعالی - که نعمتهایش بزرگ است - در هر برهه ای بعد از برهه دیگر و در دوران های نبودن پیامبران و سستی دین، بندگانی بوده اند که خداوند در اندیشه هایشان با آنان راز گفته و در عقل هایشان با آنان سخن می گفته است . اینان چراغ هدایت را به روشنایی بیداری در دیده ها و گوش ها و دل ها افروختند…” .
در شماره قبلی تعدای از آثار سازنده روحی و اخلاقی ذکر و یاد خدا را از نظر خوانندگان گرامی گذراندیم، اینک با تعدادی دیگر از این آثار سازنده، آشنا می شوید.
8. باطن بینی
در پرتو تداوم در ذکر خدا می توان دیده ملکوت بین پیدا کرد و درهای آسمان معنی را به روی خود گشود: “و فتحت لهم ابواب السماء …” . نور ذکر، باطن امور را بر ما می گشاید حتی به حقایق آخرت و جهان دیگر می توان آگاهی یافت . حضرت علی علیه السلام در خطبه ای که صفات اهل ذکر است صریحا این حقیقت را بیان فرموده است:
“گویا دنیا را به پایان رسانده و به آخرت درآمده و مشاهده کننده صحنه آخرت هستند و گویا بر احوال پنهان اهل برزخ در مدت اقامتشان در آنجا آگاهند و قیامت تای وعده های خویش را جلو چشم ایشان محقق ساخته و در همان حال که هنوز در دنیا هستند پرده غیب از جلو چشمشان کنار رفته به طوری که می بینند آنچه را که دیگر مردم نمی بینند و می شنوند آنچه را که دیگران قادر به شنیدن آن نیستند” (20).
9.افزایش هدایت
ذکر خدا درجات هدایت را افزایش می دهد . در سوره کهف آمده است:
“…و اذکر ربک اذا نسیت و قل عسی ان یهدین ربی لاقرب من هذا رشدا” .
“پروردگارت را یاد کن و بگو شاید خداهم مرا به چیزی که به حق و صواب نزدیکتر از این باشد، هدایت کند” . در این آیه خداوند به پیامبرش دستوری می دهد تا امت از آن استفاده کنند، می فرماید: اگر خدا را فراموش کردی به یاد خدا باش تا بر هدایت تو افزوده گردد . معلوم می شود هر درجه ای از ذکر که هم سطح خود ایمان و هدایت را در بر دارد، زمینه ای است برای درجه بعدی و دایت بالاتر و ایمان افزون تر . “و اذکر ربک اذا نسیت …” ، یعنی اگر آن درجه عالیه را از دست دادی، باز هم به یاد خدا باش و متذکر حق باش تا خداوند رشد بیشتر و بهتری به تو مرحمت کند
10. عدم از خودبیگانگی
یکی از موجبات عمده رکود و بی ثمری انسان، در افتادن به ورطه خود فراموشی و از خودبیگانگی است . قرآن کریم تنها عامل خودفراموشی را خدافراموشی معرفی می کند که به وسیله ذکر و یاد خدا می توان از این ورطه هولناک نجات یافت:
“و لا تکونوا کالذین نسوا الله فانسیهم انفسهم اولئک هم الفاسقون ” .
“مانند آن افرادی مباشید که خدا را فراموش کردند پس خداوند هم آنان را از یاد خودشان برد و اینان همان فاسقان هستند".
11. مقبولیت و پذیرش
یکی از نشانه های اینکه فرد بداند مورد رضایت خدا هست یا نه؟ این است که فرد ببیند اهل ذکر است یا نه . آنان که می بینند توفیق ذکر خدا را دارند باید مطمئن باشند که مقبول خدای تعالی و مورد عنایت او هستند تا وقتی که خداوند از بنده ای خشنود نباشد، اجازه نمی دهد نام پاکش بر دهان او جاری شود و مداومت در ذکر داشته باشد . کسانی که می بینند ذاکر خدای متعال هستند باید اطمینان داشته باشند که خدا نخست ذاکر آنها بوده است
12. کنترل قوای فکری
یکی دیگر از آثار و ثمرات ذکر، کنترل قوای فکری و حواس است . در مسیر تهذیب نفس، انسان باید به تدریج بر قوای درونی و همه ابعاد گفتاری و رفتاری وجود خود مسلط شود . یکی از ابعاد گریزپا و سرکش درون انسان قوه تفکر اوست .سرکشی این بعد را می توان در نماز به خوبی درک کرد . یکی از عوامل بسیار مؤثر در کنترل فکر، مداومت در ذکر است :
“یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا × و سبحوه بکرة و اصیلا” .
“ای مؤمنان! خدا را بسیار یاد کنید و هر صبح و شام او را تسبیح گویید".
امام صادق علیه السلام از سیره پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام نقل می کند:
“پدرم امام باقر علیه السلام بسیار ذکر خدا می گفت . من همواره با او راه می رفتم و او به یاد خدا بود و با او غذا می خوردم و او ذکر خدا می گفت و حتی وقتی با مردم حرف می زد، شرکت در جلسات مردم او را مانع از ذکر خدا نبود و من مرتب می دیدم که زبانش به زیر گلویش می چسبد و لا اله الا الله می گوید و او پیوسته ما را جمع می کرد و بین الطلوعین بیدار نگه می داشت و ما را به خواندن ذکر، دعا و قرآن امر می فرمود تا آفتاب طلوع کند”
بنابراین ذکر زیاد و توبه به معنای آن به تدریج انسان را توانا می کند تا تمرکز حواس کسب کند و هر لحظه به هرچه اراده کرده، بیندیشد و فکر را از سرکشی مانع شود و این قدرت در ابعاد بسیاری می تواند فکر و قوای درونی را مهار کند

 نظر دهید »

آثار ذکر در سازندگی روحی و اخلاقی (2)

06 مهر 1392 توسط طيبي


4.خشیت و ترس از خدا
از جمله آثار یاد خدا برای مؤمنان، خداترسی و خشیت می باشد . قرآن در این زمینه می فرماید: “انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم…"  “تنها مؤمنان هستند که هرگاه یادخدا به میان آید، دل هایشان ترسان شود” . که این ترس از درک عظمت و علم ایشان سرچشمه می گیرد; لذا خداوند در قرآن تنها عالمان را متصف به خشیت می داند و در سایه خشیت از خداوند است که انسان از ارتکاب معاصی اجتناب می ورزد.
5. بصیرت یافتن و شناخت شیطان
یکی از عوامل اصلی سقوط انسان و سیه روزی او، افتادن به دام های ناپیدای شیطان است و ذکر حق به انسان بصیرتی می دهد که وسوسه های پنهان و دام های ناپیدای شیطان را به سهولت بشناسد و در دام او نیفتد:
“ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون ” . “اهل تقوا آن هنگام که دچار وسوسه گروهی از شیاطین شوند به یاد خدا می افتند و در آن وقت است که بینا می گردند".
6. بخشش گناهان
از آثار و ثمرات اخروی یاد خداوند، مغفرت الهی می باشد که شامل حال یادکنندگان خدا می گردد و اضافه بر آن، خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نیز به ایشان داده است . قرآن مجید در این باره می فرماید: “… و الذاکرین الله کثیرا و الذاکرات اعد الله لهم مغفرة و اجرا عظیما"  . “مردان و زنانی که بسیار یاد خدا کنند، خدای متعال برای آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده است” .
انسان مؤمن بر اثر لغزش هایی که در مدت عمر داشته است، در اندوه و نگرانی به سر می برد و دائم به دنبال انجام کارهایی است که باعث آمرزش گناهان وی گردد، از طرفی خدای غفار، باب توبه و آمرزش خود را بر روی بندگان خود گشوده و فرموده است: “قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا …"  . “بگو ای بندگان من که با ارتکاب گناهان بر خود زیاده روی نمودید از رحمت خداوند نومید نباشید; زیرا خداوند متعال جمیع گناهان را می آمرزد".
از طرف دیگر; خداوند کارها و راه های متعددی را برای آمرزش بندگان قرار داده است و هرکس با وسیله ای می تواند برای خود آمرزش طلب کند و از آن جمله است ذکر بسیار خدای متعال

 نظر دهید »

آثار ذکر در سازندگی روحی و اخلاقی (1)

29 شهریور 1392 توسط طيبي

یکی از زیباترین جلوه های ارتباط عاشقانه با خدا و اساسی ترین راه های سیر و سلوک، ذکر است; یعنی مترنم بودن زبان و قلب انسان به اسماء حسنای الهی و شاداب نگه داشتن گل روح در زیر باران یا دحق.
ذکر خدا، از یادبردن هستی محدود خویش در رهگذر یاد اسمای الهی است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روی دل می زداید; زیرا غفلت و فراموشی حق تعالی، ساحت دل را مکدر می کند . از اینجاست که یکی از رسالت های اولیای الهی و کتابهای آسمانی، برطرف نمودن این کدورت و تاریکی است و به همین علت “ذکر” را از اوصاف پیامبر و از نام های قرآن شمرده اند; چنانکه قرآن مجید به ذکر بودن پیامبر صلی الله علیه و آله چنین اشاره می کند:
“…قد انزل الله الیکم ذکرا × رسولا یتلوا علیکم آیات الله …” .
“خداوند ذکری (رسولی) را به سوی شما فرستاد تا آیات خدا را بر شما تلاوت کند” . همچنین از نام های قرآن مجید ذکر می باشد: “انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون ” (2) . “ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم و آن را حفظ خواهیم کرد".
وجه نامگذاری پیامبر صلی الله علیه و آله و قرآن به ذکر این است که موجب یادآوری خداوند متعال می باشند; زیرا یادآوری منوط به دانش قبلی است و این پیامبران و کتاب های آسمانی می باشند که پرده غفلت و فراموشی را از روی دل کنار زده و نور الهی را بدان می تابانند . بنابراین یاد خدا انسان را از حضیض مادیت به اوج معنویت می رساند و امید را در انسان زنده می کند و یاس و ناامیدی را که از تنگناهای زندگی مادی و معادلات بشری ناشی می گردد، برطرف می کند.
ذکر خدا ارتباط معنوی عبد سالک با رب مالک است و این انسان است که نباید خود را وقف زندگی مادی کند و مقصد را در خود و دنیای خود محدود سازد، بلکه باید خود را برای سفر پر فراز و نشیب ابدیت آماده و مهیا کند.
ذکر خداوند آثار و ثمرات اعجاب آور و با شکوهی دارد که هریک از آنها در سازندگی روحی و اخلاقی انسان تاثیر به سزایی دارد . عمده ترین این آثار و ثمرات به شرح زیر است:
1. یاد خدا نسبت به بنده
اولین اثر یاد خدا این است که خدای متعال نیز انسان را یاد می کند:"فاذکرونی اذکرکم …” “مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم ” . از اینکه در این آیه شریفه یاد خداوند متعال، منوط به یادکردن بنده شمرده شده است، یک نکته دقیق فهمیده می شود و آن عبارت است از تصور دو نوع ذکر از طرف خدا; الف: ذکر عام . ب: ذکر خاص.
ذکر عام عبارت از هدایت عام الهی است که شامل تمام موجودات می باشد و اختصاص به گروه خاصی ندارد و شاهد آن آثار ذکر عام الهی در پهنه گیتی می باشد . و آن اعطای مواهب و عطایای گوناگون خداوند به تمام ممکنات می باشد و این یاد همگانی که فیض مستمر الهی است، هرگز قطع نمی شود.
اما ذکر خاص به بندگان خاص و ذاکر تعلق دارد و یک نوع توجه و لطف است از جانب خداوند متعال.
2. روشنی دل
خداوند; ذکر خویش را موجب نورانی شدن و بیداری دل ها می داند . مردن دل و افسردگی از هولناک ترین سیه روزی هاست; به طوری که حضرت علی علیه السلام اولین سفارششان به امام حسن مجتبی علیه السلام - در نامه ای که به فرزند ارجمندشان نوشته اند - این است که بیش از هرچیز به آبادانی دل خویش بپردازد: “فانی اوصیک بتقوی الله - ای بنی - و لزوم امره و عمارة قلبک بذکره …”
“پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا، آباد کردن قلب و روح با ذکر او و چنگ زدن به ریسمان الهی توصیه می کنم…” .
یکی از مؤثرترین عوامل علاج مرگ دل و احیای دوباره آن، پناه بردن به ذکر خداست; ذکر حق نور است و مداومت در آن، قلب را از تاریکی و ناامیدی و قساوت نجات می دهد; شفافیت و لطافت و درک و شور و عشق به آن می بخشد و گرمی و تپش و نشاط تازه در آن می دمد . این ثمره ذکر را حضرت علی علیه السلام چنین گوشزد می کند:
“ان الله تعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة …"  ; “خداوند متعال یاد خویش را جلای قلبها قرار داده، که در اثر آن گوش، پس از سنگینی می شنود و چشم پس از کم سویی می بیند و بدین وسیله پس از لجاجت و دشمنی منقاد و رام می گردد”


. آرامش قلب3.
سومین اثری که برای یاد خدا بیان می شود آرامش دل آدمی است . به تعبیر قرآن طمانینه و سکون قلب از جمله آثار مستقیم یاد خداست: “الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکرالله الا بذکر الله تطمئن القلوب ” ; “کسانی که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خداست، بدانید تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرد".
یاد خدا داروی معنوی اضطراب و افسردگی است که از نظر روانشناسی علل آن ترس، آینده مبهم، نگرانی از شکست خوردن، ترس از بیماری ها و نگرانی از عوامل طبیعی می باشد . گذشته از مساله بیماری اضطراب، آرامش طلبی در فطرت انسان ریشه دارد و در سرشت انسان ها حس آرامش جویی نهفته است و بسیاری از فعالیت های آدمی در حقیقت پاسخ به ندای الهی فطرت است.
وقتی به زندگی خود و بسیاری از افراد نظر می کنیم، می بینیم هدف بسیاری از کارهای ما دست یابی به گوهر گرانبهای آرامش است; یعنی انسانها در طول زندگی خود تلاش می کنند تا به آرامش خاطر و طمانینه نایل شوند . در این نقطه بین انسان ها اشتراک نظر وجود دارد، ولی اختلاف نظر در تعیین و تشخیص چیزهایی است که به زندگی آرامش می بخشد.
بسیارند کسانی که این گوهر نفیس را در گرو ثروت اندوزی و رفاه مادی می دانند و آرامش گم شده خود را در آن می جویند و به قول خودشان، پشت خود را می بندند تا برای عمری، خیال آسوده و آرامش خاطر داشته باشند; گروهی نیز آرامش را در کسب مقام و شهرت می بینند و برای آن خود را به آب و آتش می زنند; گروهی - به اشتباه - آرامش را در پناه بردن به دامن “اعتیاد” می بینند تا دمی آرامش و تسکین یابند که این آرامش کاذب است.
ولی قرآن مجید تنها نسخه شفابخش اضطراب را یاد خدا می داند و تنها پاسخ ندای فطرت را ذکر خدا می بیند  ولی مقصود ذکر قلبی است نه ذکر زبانی; زیرا قرآن کریم آن ذکر زبانی را که با ذکر قلبی همراه نیست، ممدوح نمی شمارد بلکه مذموم می داند درباره نماز می فرماید: “… اقم الصلاة لذکری” “نماز را با یاد من اقامه کن ” . و در سوره ماعون می فرماید: “فویل للمصلین × الذین هم عن صلاتهم ساهون ” “وای بر نمازگزارانی که از نمازشان غافل اند” . معلوم می شود اگر کسی نماز بخواند، هرچند که ذکر خدا بر زبانش جاری است ولی غافل باشد و نداند چه می گوید، کارش زار است.
بنابراین، مقصود اصلی، ذکر قلبی است نه ذکر زبانی . ذکر زبانی زمینه است برای پیدایش ذکر قلبی و آرامش با ذکر قلبی مشکلات را حل می کند.
خداوند در سوره طه خطاب به حضرت موسی و هارون علیه السلام می فرماید:"اذهب انت و اخوک بآیاتی و لا تنیا فی ذکری ” “تو و برادرت با آیات و معجزات من حرکت کنید و در یاد کردن من سستی نکنید” . این ذکر، ذکر قلب است; زیرا انسانی که در برابر خطر مواجه می شود و به مقاومت در برابر آن خطر، ماموریت پیدا می کند، با ذکر زبانی نمی تواند مشکلی را حل کند; طمانینه است که مشکلات را حل می کند و طمانینه، با ذکر قلب است نه با ذکر زبان . البته ذکر زبان خوب است و زمینه را برای ذکر قلب فراهم می کند
در خصوص این بحث که یاد خدا و ذکر قلبی آرام بخش دلهاست، امام صادق علیه السلام می فرماید: “ان القلب لیتجلجل فی الجوف یطلب الحق فاذا اصابه اطمان و قر"  “دل آدمی از درون مضطرب می شود و در حقیقت خواهان حق است پس آنگاه که به حق رسید، آرام و قرار می گیرد

 1 نظر

دهه کرامت نماد ایام سرور اهل*بیت(ع) است

21 شهریور 1392 توسط طيبي

بزرگ*ترین نعمت خداوند بعد از عقل برای شناخت، معارف دینی است که توسط انبیای الهی در اختیار ما قرار گرفته است و کامل*ترین آن، آموزه*های اسلامی است که در اختیار بشریت قرار دارد و تا پایان حیات خود در این زمین، از آن بهره*مند خواهند شد.
نعمت دیگرخداوند، ارائه الگوهاست؛ به این معنی که ممکن بود این آموزه*های ناب در کتاب*هایی نوشته شود ولی ارائه الگوهای عملی در ساختار روحایت و شخصیت افراد تأثیر بسزایی دارد.
اهل بیت (علیهم*السلام) نعمت ممتازی است که خداوند از کرم خود به امت آخرالزمان عنایت کرده و آنها را الگوهای ما در این دنیا قرار داده است.
همانطور که ما نسبت به نعمت*های مادی بی اعتنا می*شویم، به طریق اولی نسبت به نعمت*های معنوی غافل می*شویم. البته شیعه در این میان نسبت به این نعمت بزرگ الهی کمتر به خود جفا کرده است،*ولی نسبت به آموزه**هایی که به دست آوررده است، نتوانسته حق این نعمت را به جای آورد.
*دهه کرامت نماد ایام سرور اهل*بیت(ع) است
احیای دهه فاطمیه از سوی مراجع تقلید و حضرت امام(ره) و دهه کرامت نمادی از ایام سرور اهل بیت علیهم*السلام است که از حرم حضرت معصومه سلام الله علیها آغاز و تا حرم حضرت امام رضا علیه*السلام ادامه دارد و از نعمت*های بزرگی است که خدمت در این عرصه نیز توفیق بزرگ الهی است.
امروز که به برکت انقلاب و خون شهدا توانسته*ایم در تعظیم شعائر اسلامی و اهل بیت علیهم*السلام نقشی داشته باشیم، باید نقش خود را به درستی و کامل انجام داد. در این عرصه باید برخی با انجام کارهای علمی و پژوهشی بر غنا و رشد کیفی کارها یاری رسانند.
بخش دیگر نقش*آفرینی در این عرصه اهتمام در تبیین اصول تربیتی اهل بیت (علیهم*السلام) و رفتارهای اجتماعی و سیاسی معصومین (علیهم*السلام) است.
*نقش روحانیت در تبیین اصول تربیتی اهل*بیت(ع)
وظیفه*ای که روحانیت در این عرصه دارد، *ارتقای سطح فرهنگی خود و ترویج این مکتب در میان مردم است؛ روحانیت باید امتیازات و ویژگی*های اهل بیت (علیهم*السلام) را به همگان معرفی کند و افراد منحرف را در مسیر درست قرار دهد.
از سویی برخی از سر جهل و تنگ*نظری، بسیاری از فضائل اهل*بیت (علهیم*السلام) را به بهانه*ای که غلو نشود، انکار می*کنند؛ در مقابل نیز افرادی تعابیر ناشایستی که ظاهری غلو*آمیز دارد را به اهل*بیت علیهم*السلام نسبت می*دهند که هیچ توجیه عقلی و عرفی ندارد.
این افراد به نام دوستی با اهل*بیت (علیهم*السلام) با آنها دشمنی می*کنند و بهانه به دست دشمنان مکتب ناب اهل*بیت (علیهم*السلام(می*دهند.



 1 نظر

کزیمه اهل البیت علیها السلام

21 شهریور 1392 توسط طيبي

ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

از میان فرزندان آن بزرگوار حضرت امام موسى بن جعفر(ع)، دو فرزند ایشان یعنى حضرت امام على بن موسى الرضا (ع) و حضرت فاطمه کبری (ع) ملقّب به معصومه، از ویژگی های خاص برخوردار بوده اند تا ادامه دهنده خطّ امامت بعد از پدر باشند.
آن حضرت به همراه امام رضا (ع) هر دو در دامان پاک یک مادر بزرگوار به نام حضرت نجمه خاتون (س) که از مهاجران مغرب بود، رشد و پرورش یافته اند. این در حالى است که پدر بزرگوارشان پیوسته در زندان هارون الرشید بسر مى بردند و سرانجام در همان زندان، هنگامى که حضرت معصومه (س) در سن ده سالگى بود، به شهادت رسیدند و از آن زمان به بعد حضرت معصومه (س) تحت مراقبت برادرش امام رضا (ع) قرار گرفت.[1]
حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است
اطلاق «معصومه» بر فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع)
نام حضرت معصومه، فاطمه است. در کتاب های روایی و تاریخی نیز، از آن حضرت با عنوان فاطمه بنت موسى بن جعفر (ع) یاد شده است،[2] امّا صدها سال است که آن حضرت با این لقب مشهور هستند،[3] و این لقب نزد ایرانیان تبدیل به اسم برای ایشان شده است.
حضرت معصومه (س)، معصوم به معنایی که در مورد پیامبران و امامان به کار می رود[4] نبوده، امّا ایشان دارای طهارت روح و کمالات معنوی بالایی بودند، به گونه ای که به زائرانش وعده بهشت داده شده است.[5]
لازم به ذکر است که عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،[6] می توان مرتبه ای از عصمت - نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود.
ورود حضرت معصومه (س) به قم
در سال 2ظ ظ هجرى قمرى در پى اصرار و تهدید مأمون عباسى سفر تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو انجام شد و آن حضرت بدون این که کسى از بستگان و اهل بیت خود را همراه خود بیاورند راهى خراسان شدند.
حضرت معصومه یک سال بعد از هجرت تبعید گونه حضرت رضا (ع) به مرو، در سال 201 هجری قمری، به شوق دیدار برادر و ادای رسالت زینبی و پیام ولایت، به همراه عده اى از برادران و برادرزادگان به طرف خراسان حرکت کرد و در هر شهر و محلى مورد استقبال مردم واقع مى شد. در شهر ساوه عده اى از مخالفان اهل بیت که از پشتیبانى مأموران حکومت برخوردار بودند، سر راه کاروان آنان را گرفته و با همراهان حضرت وارد جنگ شدند، در نتیجه تقریباً همه مردان کاروان به شهادت رسیدند، حتى بنابر نقلى حضرت (س) معصومه را نیز مسموم کردند.
عصمت امر نسبی است. با توجه به روایاتی که در شأن و منزلت حضرت معصومه وارد شده است،می توان مرتبه ای از عصمت - نه در حد ائمه- برای ایشان قائل شد. این مسئله در حق چنین بانویی بعید به نظر نمی رسد؛ چرا که این حد از عصمت به معنای دوری از گناه در زندگی عالمان بزرگ نیز فراوان مشاهده می شود
به هر حال، یا بر اثر اندوه و غم زیاد از این ماتم و یا بر اثر مسمومیت از زهر جفا، حضرت فاطمه معصومه (س) بیمار شدند و چون دیگر امکان ادامه راه به طرف خراسان نبود، قصد شهر قم را نمود. حدوداً در روز 23 ربیع الاول سال 2ظ 1 هجرى قمرى حضرت وارد شهر مقدس قم شدند. و در محلى که امروز «میدان میر» نامیده مى شود در منزل «موسى بن خزرج» فرود آمدند و افتخار میزبانى حضرت نصیب او شد.
آن بزرگوار به مدت 17 روز در این شهر زندگى کرد. محل زندگی و عبادت آن حضرت در مدرسه ستیه به نام «بیت النور» بود که هم اکنون محل زیارت ارادت مندان آن حضرت است.[7]

پی نوشت ها :
[1] . برگرفته از سایتharam.masoumeh.com
[2]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (ع)، ج ‏2، ص 267، چاپ اول، نشر جهان، تهران، 1378 ق.
[3]. ر. ک: مجلسی، بحار الانوار، ج 106، ص 168,
[4]. معصوم کسی است که به لطف خدا از هرگونه آلودگی به گناه و کارهای زشت و ناشایست و پلید امتناع کند، آن هم نه به گونه جبری، بلکه در حالی که توان انجام آنها را داشته باشد، نیز از هرگونه اشتباه و خطایی به دور است. حضرت امام جعفر صادق (ع) در این خصوص می فرماید: “المعصوم؛ هو الممتنع بالله من جمیع المحارم. و قد قال الله تبارک و تعالی: و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم؛ معصوم کسی است که توسط خدا از همه گناهان حفظ می شود و خداوند در این باره فرمود: هر آن که به حفظ الاهی بپیوندد، به یقین به راه راست هدایت شد، شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 132، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1361 هـ ش، برگرفته از نمایه مفهوم عصمت و امکان عصمت افراد شماره 249 در سایت اسلام کوئست.
[5]. عاملى، شیخ حر، وسائل‏الشیعة، ج 14، ص 576، ح 94، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، 1409 هـ ق، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ وَ عُیُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِیهِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ زِیَارَةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) بِقُمَّ فَقَالَ مَنْ زَارَهَا فَلَهُ الْجَنَّة.
[6]. ر. ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 14، ص 576، ح 19850 و 19851,
[7].بر گرفته از سایت حضرت معصومه با تلخیص.
منبع :
زندگانی حضرت معصومة علیها السلام (حیات الست) ؛ مهدی منصوری



 نظر دهید »

دختران ایران زمین روزتان مبارک

16 شهریور 1392 توسط طيبي

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

حدیث موضوعی
اوقات شرعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس