سبع المثاني

سبع المثاني

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

پشیمانی بازیگرمعروف ازدوران بد حجابی

09 اسفند 1394 توسط طيبي

حنان ترک» بازیگر مصری که چندی پیش بعد از مدت‌ها حجاب را اختیار کرده است، از این که دیرهنگام حجاب را برگزیده است، اظهار پشیمانی کرد.«حنان ترک» بازیگر مصری با اشاره به هفت سال تفکر برای انتخاب حجاب، گفت: این دوران، دوران زیانباری بود و ای کاش از روز اول حجاب را انتخاب کرده بودم.

  • وی در پاسخ به این سوال که پیش از این در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی بدون حجاب بوده و اینک اگر آن فیلم‌ها را ببیند چه احساسی دارد گفت: حنان ترک اول یک بازیگر بود و حنان ترک دوم یک زن محجبه است.این بازیگر مصری در پاسخ به این سوال که با حجابت به کجا می‌خواهی برسی؟، گفت: مدتی ستاره اهل زمین بودم و از خدا می‌خواهم تا مرا به ستاره آسمان‌ها تبدیل کند.

 نظر دهید »

علی اکبر حسین (ع)؛ اولین شهید کربلا

21 آبان 1392 توسط طيبي

علی ابن الحسین « علی اکبر » و ویژگیها


« علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند. ولی این قول مشهورتر است .
از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.

خواب امام حسین علیه السلام و پرسش علی اکبر


در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »
فرمود:« پسرم. لحظه‌ای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که می‌گفت:« این گروه می‌روند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»
دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را می‌دهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ

مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا


علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.
از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکم‌کردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.
روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آن‌گاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر می‌شود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغ‌های شما غلاف شود.»
وو همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.

کیفیت شهادت حضرت علی اکبر


پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.
تتو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.

امام حسین و خاندانش در سوگ حضرت علی اکبر


روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندان‌هایش پاک می‌کرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد می‌زد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»
منابع:
قصه کربلا، ص 332
مقتل الحسین خوارزمی، ج 2، ص 31
نفس المهموم، ص 308
ابصار العین، ص 21
لهوف، ص 48
ذریعه النجاة، ص 128
ارشاد مفید، ج 2، ص 107
الدمعه الساکبه، ج 4، ص 332.


 نظر دهید »

شهادت علی اصغر (ع) التماس یا اتمام حجت

19 آبان 1392 توسط طيبي

آوردن علي اصغر شير خوار در مقابل لشكر يزيد توسط امام حسين(ع) التماس بود يا اتمام حجت؟

پاسخ :
امام حسين ـ عليه السلام ـ از همسرش «رباب» دختر امرء القيس دو فرزند داشته، يكي سكينه خاتون و ديگري عبدالله كه لقب او علي اصغر بوده و كودكي صغير بوده است (شش ماهه) و در آغوش پدرش به شهادت رسيد.[1]
درباره شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السلام ـ نقل ها بسيار متفاوت و متزلزل است كه در ذيل به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
1ـ بعضي نقل ها حاكي از آن است كه امام به خيمه آمد، فرزندش را نزد او آوردند و آن حضرت طفل را در دامان خود نشانيد، در اين اثناء مردي از بني اسد تيري پرتاب كرد و آن طفل را به شهادت رساند.[2]
همانطور كه ملاحظه مي فرماييد در اين قول معروف كه مختار بزرگاني چون شيخ مفيد[3] است، هيچگونه نامي از تشنگي علي اصغر برده نشده تا چه رسد به اينكه گفته شود امام درخواست آب براي او نمود.
2ـ بعضي نوشته اند كه بعد از شهادت حضرت عباس، امام حسين ـ عليه السلام ـ گفت آيا كسي هست كه مقداري آب براي اين طفل بياورد كه او طاقت تشنگي را ندارد، علي اكبر كه در آن زمان 17 سال داشت بلند شد و گفت من مي روم آب مي آورم و رفت وارد شريعه شد و مقداري آب آورد، امام خواست آب را به طفل بخوراند وقتي طفل آماده آشاميدن آب شد، تير مسمومي آمد و قبل از اينكه علي اصغر آب بياشامد بر گلوي او نشست و او را به شهادت رساند.[4]
اين نقل اولا اشكالش اين است كه گفته شده بعد از شهادت عباس، حضرت علي اكبر رفت آب آورد، در صورتيكه طبق نقل مقاتل، علي اكبر قبل از حضرت عباس به شهادت رسيد، چون او اولين شهيد از بني هاشم بوده است.[5] و ثانياً: از اين نقل بر مي آيد (در صورت صحت) كه امام از دشمن درخواست آب نكرده، بلكه از اصحاب خود خواسته بروند آب بياورند.
3ـ بعضي نقل كرده اند كه چون امام ديد سپاه كوفه در ريختن خون او اصرار ميورزند، قرآن را گرفته و آنرا باز كرد و روي سر نهاد و فرياد برآورد: بين من و شما كتاب خدا و جدم رسول الله حكم كند، اي قوم، خون مرا به چه چيزي حلال مي شماريد؟ در اين حال امام ـ عليه السلام ـ نظر كرد و طفلي را ديد كه از تشنگي مي گريد او را روي دست گرفته و گفت: اي جماعت! اگر به من رحم نمي كنيد، به حال اين كودك شير خوار، رحم كنيد. در اين اثناء مردي از سپاه كوفه با تيري آن كودك بي گناه را به قتل رساند.[6]
4ـ بعضي نوشته اند، ام كلثوم علي اصغر را نزد امام حسين ـ عليه السلام ـ آورد و گفت: برادر جان اين طفل سه روز است كه آب نياشاميده است، مقداري آب براي او تقاضا كن، امام رو به لشكر كوفه كرد و فرمود: اي قوم! برادر و اولاد و ياران مرا كشتيد، فقط اين طفل باقي مانده است كه از تشنگي دست و پا مي زند در حالي كه هيچ گناهي ندارد او را به سوي شما آورده ام پس قطره اي آب به او بياشاميد.[7]
5ـ بعضي نوشته اند، بعد از اينكه ام كلثوم آن حرف را به امام گفت، امام رو به كوفيان چنين فرمود: اي شيعيان آل ابي سفيان اگر مرا گناهكار مي دانيد به اين كودك گناهي نتوانيد بست، او را آب دهيد كه از شدت عطش شير در پستان مادرش خشكيده است.[8]
ملاحظه مي فرمائيد در نقل سوم با كنايه و در دو نقل آخري با صراحت گفته شده كه امام از دشمن درخواست آب نمودند، ولي اين نقل ها نمي تواند صحيح باشد، چون: اولا: گفته شده كه ام كلثوم به امام گفت سه روز است اين كودك آب نياشاميده است، در صورتي كه طبق نقل كتب معتبر در شب عاشورا، امام حسين ـ عليه السلام ـ و يارانش آب در اختيار داشتند كه بعنوان شاهد دو نقل را ذكر مي نمائيم.
الف) شيخ مفيد در ارشاد چنين نقل مي كند: امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي فرمايد، شبي كه پدرم در صبح آن شهيد شد من در خيمه بودم و عمه ام زينب از من پرستاري مي كرد، پدرم به خيمه رفت و جَون غلام ابوذر كه در تعمير اسلحه استاد بود شمشير پدرم را صيقل مي داد و شنيدم پدرم اين اشعار را زمزمه مي كرد. «اين روزگار اف بر دوستي تو باد كه از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب چه بسيار دوستان را مي كشي و در كشتن هم عوض و بدل نمي پذيري و…».
امام سجاد ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «چون اشعار را شنيدم دانستم كه بلا نازل شده و پدرم تن به شهادت داده لذا گريه گلويم را گرفت اما سكوت را رعايت نمودم» بعد در دنباله دارد كه «عمه ام زينب كه اين را شنيد خود را به امام رسانيد و گفتگويي بين حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ و خواهرش ردّ و بدل شد. حضرت زينب بيهوش شد امام حسين ـ عليه السلام ـ آب به صورت خواهر پاشيد و او را به حال آورد».[9] ملاحظه مي فرمائيد كه امام آب در اختيار داشته كه به صورت خواهرش آب پاشيد.
ب) شب عاشورا امام، حضرت علي اكبر را با بيست، سي نفر سواره و بيست نفر پياده فرستاد تا آب آورند و خود اشعاري را خواند (همان اشعاري كه در نقل شيخ مفيد بود) آنگاه روي به ياران خود نمود و فرمودند: برخيزيد آب بنوشيد كه اين آخرين توشه شماست، و وضو گرفته و غسل كنيد و لباسهاي خود را بشوئيد تا كفن شما باشد.[10]
ثانياً از اينها كه بگذريم امام حسين ـ عليه السلام ـ اهل اين جور درخواستها نبوده است، شهيد مطهري درباره اينكه آيا ابا عبدالله ـ عليه السلام ـ تقاضاي آب از دشمن كرده است يا نه؟ مي فرمايد: باور نكنيد كه ابا عبدالله چنين درخواستي كرده باشد، حسين اهل اين جور درخواستها نبود، بلكه او در مقابل لشكر دشمن مي ايستد و فرياد مي كند: مردم كوفه آن ناكس پسر ناكس، آن زنا زاده پسر زنازاده فرمانده كل شما، آن كسي كه به فرمان او آمده ايد به من گفته است كه از اين دو كار يكي را انتخاب كن يا شمشير يا تن به ذلت دادن، آيا من تن به ذلت بدهم، هيهات كه زير بار ذلت بروم.[11]
ثالثاً: اگر امام حسين ـ عليه السلام ـ در آن لحظه سخت، علي اصغر را در آغوش مي گيرد، براي اعلام مظلوميّت اهل بيت به جهانيان و براي رسيدن هر چه بيشتر نداي عاشورا به جهان و جهانيان است نه براي آب خواستن.
حاصل آنكه در ميان نقل هاي مختلفي كه در اين زمينه شده ما هم به تبعيت از بزرگاني چون شيخ مفيد، طبرسي و شهيد مطهري نقل اول را قبول داريم و نقل هاي ديگر علاوه بر اينكه متنشان متزلزل است در شأن امام حسين ـ عليه السلام ـ نيست و لذا قابل قبول نمي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. حماسه حسيني، ج2، استاد شهيد مطهري.
2. قصه كربلاء نوشته علي نظري منفرد.
3. سوگنامه آل محمد نوشته محمدي اشتهاردي.
4. الارشاد، شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلّاتي.

پى نوشت ها:
[1] . اصفهاني، ابي فرج ، مقاتل الطالبين، بيروت، مؤسسه اعلمي، چاپ دوم، 1408 هـ ق، ص94.
[2] . مفيد، ارشاد، ج2، ص108 و نظري منفرد، علي، قصه كربلا، ص352.
[3] . ارشاد، ج2 ص108. شهيد مطهري در اين كتاب ص46 مي گويد: شيخ مفيد (ره) ارشاد را نوشته و چقدر متقن نوشته ما اگر به ارشاد مراجعه كنيم احتياج به جايي ديگر نداريم.
[4] . منتخب طريحي، ص 431 و معالي السبطين ج1 ص423.
[5] . حماسه حسيني، همان، ص202.
[6] . ابن جوزي، تذكرة الخواص، نظر منفرد، علي، قصه كربلا، ص 253.
[7] . القندوزي، سليمان بن الحسيني البلخي، ينابيع المودة، چاپ قديم، ص342 به نقل از مقتل ابو محفف.
[8] . محمد تقي، سپهر، ناسخ التواريخ، انتشارات اسلاميه، 1343، ص394.
[9] . مفيد، ارشاد، تحقيق مؤسسه آل البيت، چاپ اول، 1413، ج2، ص94.
[10] . امالي، شيخد صدوق مجلسي، 30.
[11] . همان، ج1 ص136.


 1 نظر

چيستي عزاداري براي امام حسين(عليه السلام)

11 آبان 1392 توسط طيبي

عَزا» در لغت، به معناي «صبر و شكيبايي كردن بر هر چيزي كه انسان از دست مي دهد»،6 و نيز به معناي «خوب صبر كردن»، «صبر كردن در مصيبت» و «سوگ و مصيبت» است.7 در عربي، «عَزّيْتُ فلاناً» يعني او را دلداري و تسلّي دادم، و «اَحْسَنَ اللّهُ عَزاك» يعني خداوند تو را صبر نيك دهد
بر اين اساس، «عزاداري» مراسمي است كه براي آرامش بخشيدن به فرد يا افراد داغ ديده برگزار مي شود. براي اين منظور، روش‌هاي متعددي كاربرد دارد; مانند: هم دردي كردنِ زباني با فرد داغ ديده، گريه كردن همراه با فرد داغ ديده، شنيدن غم و غصه‌هاي فرد داغ ديده، يادآوري داغ‌هاي ديگران به ويژه داغ‌هاي بزرگان ديني و تاريخي و… . در جوامع مختلف، عزاداري معمولا در قالب مراسم جمعي، در چند مرحله زماني (سوم، هفتم، چهلم و…) و با آدابي مخصوص برگزار مي شود، و روي هم رفته، تأثير بسيار شگرفي در آرامش بخشيدن به افراد داغ ديده دارد.
افزون بر مراسم عزاداري، دو عامل «گذشت زمان» و «فراموشي» به ياري فرد داغ ديده مي آيد و اندك اندك او را از هيجان‌هاي ناشي از غم ديدگي مي رهاند. در اين حال، معمولا مراسم عزاداري نيز متوقف مي شود، و در نهايت، براي بزرگداشت و ياد بود، مراسمي برپا مي شود; البته روشن است كه نقش مراسم يادبود در آرامش بخشيدن به بازماندگان بسيار اندك، و نقش آن در زنده نگاه داشتنِ نام و ياد فرد در گذشته بسيار فراوان است. از اين رو، برگزاري مراسم بزرگداشت و يادبود براي بزرگان ديني، ملّي و دانشمندان، حتي پس از گذشت زمان دراز از فقدان آن ها، كاري بسيار رايج است.
در وهله نخست، به نظر مي رسد كه برپايي مراسم عزاداري براي امام حسين(عليه السلام)از نوع اخير است; اما در واقع، شخصيت امام حسين(عليه السلام)چندان عظيم، و حوادث قيام او چنان مصيبت بار است كه عزاداري وي به هيچ وجه با مراسم معمول در ياد بود و بزرگداشت افراد كه غالباً خشك و بي هيجان است، همانندي ندارد. پس از گذشت چهارده قرن و اندي از حادثه عاشورا، شركت كنندگان در عزاداري امام حسين(عليه السلام)در واقع، خويشتن را مصيبت زده و داغدارِ آن حادثه بزرگ مي يابند و با شركت در اين مراسم عملا به يكديگر، و نيز به صاحبان اصلي مصيبت (اهل بيت(عليهم السلام)) تسلّي مي دهند. گواه بر اين سخن، آن است كه عزادارانِ امام حسين(عليه السلام)، به يادِ مصائب و مظلوميت آن حضرت گريه و شيون سر مي دهند و حتي بي تاب مي شوند; البته اين حالات ريشه در پيوند عميق عاطفي با امام حسين(عليه السلام) و اهل بيت(عليهم السلام)دارد كه در اين باره، در ادامه نوشتار به تفصيل سخن به ميان خواهد آمد.
ناگفته پيداست كه برپايي عزاداري امام حسين(عليه السلام) افزون بر تسلّي بخشيدن به شركت كنندگان در آن مراسم، به طور كاملا طبيعي، سبب مي شود تا نام و ياد امام حسين(عليه السلام) و حماسه عظيم او همواره زنده و تازه نگاه داشته شود; به ويژه آنكه عزاداري بر امام حسين(عليه السلام)در قالب يكي از مردمي ترين رسم‌هاي اجتماعي ميان مسلمانان انجام مي شود و همگان در هر سنّ و از هر صنف ـ زن و مرد، پير و جوان و خردسال، و… ـ با حضور در آن، پيام‌ها و درس‌هاي حماسه حسيني را با عمق جان دريافت مي كنند.

 1 نظر

صبورترین کلمه

10 مرداد 1392 توسط طيبي


منتظران مهدی صبورترین کلمه ” انتظار “منتظرش بمانیم


دعای فرج
گفتم: دلم گرفته و ابرهای اندوهش سیل آسا می بارد. آیا نمی خواهی با آمدنت پایان خوشی بر دلتنگیم باشی.
گفتی بگو: «اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: اگر امید آمدنت نبود، اگر روز خوش ظهور در ذهنم تجلی گر نبود، هیچ گاه روزگار انتظار را برنمی تابیدم. آیا نمی خواهی به خاطر تنها دلخوشی دل غمدیده ام بیایی.
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم، اما حالا با التماس از تو می خواهم که روز ظهورت باشم،
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: تو که گفتی با غم شیعیانت دلتنگ می شوی، اما من سوختم و از تو خبری نشد.
گفتی: بگو«اللهم عجل لولیک الفرج»
گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را زمزمه کرده ام اما تو نیامدی.
گفتی: صدای تپش های قلبت را بشنو، اگر از جان برایت عزیزترم با هر صدای تپش قلبت باید زمزمه کنی«اللهم عجل لولیک الفرج»
و من به عقب بازگشتم و دیدم که چه سالها قلبم تپیده و برای آمدنت دعای فرج نخوانده ام، ای عزیزتر از جانم.

مولاجان ببخش!
میان هوس و نفس جنگ می شود
دلم چشم به هم زدنی سنگ می شود
آقا ببخش بس که دلم گرم زندگی است
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
اللهم عجل لولیک الفرج

 1 نظر

راهکار عملی حفظ نورانیت

06 مرداد 1392 توسط طيبي


برای حفظ نورانیت خود از قرائت قرآن غافل نگردیم
- برای کنترل اعمال و رفتار روز خود از سیستم مشارطه ، مراقبه ، محاسبه و معاقبه استفاده نمائید .
- مشارطه : یعنی ابتدا با خود شرط نمائید اعمالی که موجب از بین رفتن حالات معنوی ما می شود را انجام ندهیم
- مراقبه : در طی روز مراقب باشیم که به عهدی که با خود بسته اید پایبند باشیم .
- محاسبه : در پایان روز اعمال و رفتار خود را محاسبه و ارزیابی نمائیم تا معلوم شود به چه مقدار توانسته ایم به عهد خود پایبند باشیم
- معاقبه : در صورت عدم پایبندی به آنچه که با خود شرط نموده ایم ؛ خود را معاقبه نمائیم که این معاقبه می تواند به صورت سرزنش هوای نفسمان باشد و به همراه آن می تواند در ازاء هر خطایی که انجام داده ایم مثلا یک جزء قرآن بخوانیم و یا فردای همان روز روزه بگیریم . ( که این دسته از اقدامات باید متناسب با شرایط روحی و حالات معنوی صورت پذیرد) .
ثريا اكبر اديبي

 نظر دهید »

آداب تلاوت قرآن

03 مرداد 1392 توسط طيبي

بخش اول:
پایگاه اطلاع رسانی حوزه
سپیده سخن
نقش قرآن چون که بر عالَم نشست نقشه های پاپ و کاهِن را شکست
فاش گویم آن چه در دلْ مُضمر است این کتابی نیست چیزی دیگر است
چون که در جان رفت، جانْ دیگر شود جان چو دیگر شد، جهان دیگر شود
با مسلمان گفت: جان بر کف بِنِه هر چه از حاجت فزون داری بده
اقبال لاهوری
در دین اسلام، بسیاری از کارها و اعمال، از نماز و روزه تا خوردن و خوابیدن و جز آن دارای احکام و آدابی هستند که رعایت آنها گاه بر ما واجب و گاه مستحب می شود.
تلاوت قرآن که در ماه مبارک رمضان، بر آن تأکید بیش تر شده و دارای رونق فزون تری است، نیز دارای احکام و آدابی ویژه است که رعایت شماری از آنها بر ما واجب و رعایت شمار دیگری از آنها بر ما مستحب است و بسیاری از آنها را به قلم می آوریم.
شایان توجه است احکام و آدابی که برای تلاوت قرآن گفته می شود و در پی می آید ـ به طور مستقیم و یا غیر مستقیم ـ از آیات قرآن و روایات معصومان علیهم السلام برگرفته شده است.
1. بکوشیم که در هنگام تلاوت قرآن، با طهارت و با وضو باشیم. و چنانچه بخواهیم جایی از بدن خود، مثلاً دستمان، را به نوشته های قرآن برسانیم، بر ما واجب است که با طهارت و با وضو باشیم.
2. چنانچه قرآنی را که برای تلاوت آیات برگزیده ایم، به زبان فارسی یا زبانی دیگر ترجمه و معنی نیز شده باشد، تماس دست یا عضوی دیگر از بدنِ ما با ترجمه و معانی آن ـ بدون طهارت و وضو ـ اشکال ندارد و جایز است؛ اما اگر در ترجمه قرآن، نام خدا یا پیامبران یا امامان و یا حضرت فاطمه زهرا علیهم السلام وجود داشته باشد، نباید دست یا عضوی دیگر از بدن خود را بدون طهارت و وضو، به آن نامها برسانیم؛ البته برخی از مراجع معظّم تقلید، نظریات دیگری دارند.
3. خوب است ـ اگر که بتوانیم ـ پیش از خواندن آیات قرآن، دهان خویش را مسواک بزنیم و خود را خوشبو نماییم.
4 . بهتر است هنگام خواندن قرآن رو به قبله باشیم تا این کارمان از هدف و مقصدی الاهی نیز برخوردار شود.
5. هنگام قرائت قرآن و جز آن، توجه داشته باشیم که احترام گذاشتن به قرآن و برگه های آن بر ما لازم و واجب است. «حضرت امام خمینی رحمه الله به طور معمول در حسینیه جماران روی صندلی می نشستند؛ ولی یک روز که به حسینیه وارد شدند و صندلی ایشان در جای همیشگی خود بود، روی زمین نشستند؛ زیرا در آن روز، افراد ممتاز و برگزیده مسابقات قرآنی آمده بودند و قرار بود در آن جلسه، چند آیه از قرآن را تلاوت کنند».
6. یادمان باشد که در هر یک از چهار سوره سجده (آیه 15)، سوره فُصِلَت (آیه 37)، سوره نَجم (آیه 62) و سوره عَلَق (آیه 19)، یک «آیه سَجده» وجود دارد. غالباً در قرآن ها و کنارِ این آیه ها عبارتِ «سجده واجبه» نوشته شده است. هر گاه ما این آیه ها را بخوانیم و یا به آنها گوش دهیم، باید فوراً سجده کنیم. و چنانچه این کار را فراموش کردیم، باید هر لحظه که آن را به یاد آوردیم، سجده نماییم.
7. پیش از خواندن آیات قرآن، عبارتِ «أَعوذُ بِاللّه ِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم؛ من از شیطان رانده شده، به خدا پناه می برم.» و پس از آن، آیه «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» را بخوانیم.
8. در پایانِ قرائت قرآن، عبارتِ «صَدَقَ اللّه ُ العَلَیُّ العَظیمُ: خدای بلند مرتبه و بزرگ، راست گفته است.» را بخوانیم. گفتنی است که کلمه «العَلیّ» در عبارت پیشین به معنیِ «بلند مرتبه» و صفت برای کلمه «اللّه » است و با حضرت علی علیه السلام ارتباطی ندارد.
9. برای قرائت قرآن، بر خدا توکل نماییم و از او استمداد کنیم که ما را در این کار خیر موفق بدارد؛ زیرا قاری قرآن شدن، از عنایات و توفیقات الاهی و با تأییدات آسمانی است که نصیب هر کس نمی شود. به گفته خواجه حافظ شیرازی:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
سعدی نیز خوش سروده است :
بخت و دولت به کاردانی نیست جز به تأیید آسمانی نیست
10 . نیز به معصومان علیهم السلام و به ویژه پیامبر عزیز خدا علیه السلام و حضرت امیر مؤمنان و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین و امام زمان علیهم السلام توسل بجوییم و از آنان بخواهیم که ما را در امر تلاوت قرآن پایدار بدارند؛ حافظ
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسیدهم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
پدید آورنده : رحیم فاطمی

 نظر دهید »

معنی این را فقط شیعه می فهمد

07 خرداد 1392 توسط طيبي

زهرا مصطفوي فرد

 

 

 نظر دهید »

آب روانی در زیر حرم مطهر حضرت ابوالفضل (ع) جاریست ؟!

04 خرداد 1392 توسط طيبي

آب روانی در زیر حرم مطهر حضرت ابوالفضل (ع) جاریست ؟!
آیا میدانستید که سالهاست آب روانی در زیر حرم مطهر حضرت ابوالفضل (ع) جاریست ؟! همان آبی که فرزندان پیامبر در ظهر عاشورا ۱۴ قرن پیش در حسرتش جان دادند .
شیخ عباس ۷۴ ساله ، که ۳۶ سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است در مورد جریان آب دور قبر علمدار کربلا گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از ۴۰۰ سال قبل که آب لوله*کشی نبود این آب مرتب می*جوشیده و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج می*شد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت. مردم می*آمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده می*کردند و آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود …
وی ادامه داد: شما به خوبی می*دانید اگر آب به مدت ۱۰ روز در یک جا بماند گندیده می*شود، اما این آب با وجود اینکه درب ورودی آن بسته شده مانند گلاب می*ماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است . شیخ عباس ادامه داد: این آب به ارتفاع یک متر بالاتر از قبر قرار دارد، اما هرگز وارد مرقد مطهر نشده و من این*ها را به چشم خود دیده*ام و بارها شاهد بوده*ام چقدر افراد کور وارد حرم شده و چند قطره از این آب در چشمان آنها ریخته شده و بینا شده*اند و یا افرادی دارای امراض پوستی و سرطانی با استفاده از این آب شفا پیدا کرده*اند. وی ادامه داد: مگر آب دریای رحمت اباالفضل تمام می*شود.
عکسهای در حال مرمت


وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحب*الزمان (عجل الله تعالی) مرقد مطهر ابوالفضل (ع) پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب می*آید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی درِ ورودیِ آن و راه ورودی سرداب را به روی زوار بسته*اند .
تصاویر پس از مرمت

این آب چند ویژگی دارد. اول این که اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است. شفاف، زلال، خنک، با بوی عطر، که شفابخش است.
ویژگی دوم آن که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل(علیه السلام) است و این قبر با این که ۷۰۰ سال پیش، زمان عضدالدوله دیلمی ساخته شده، آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمی*کند.
جالب آنکه کارشناسانی که آب چشمه را کور کردند؛ پس از مدتی عقوبت**های زیادی دیدند.
التماس دعا
سایت رهبران شیعه : مطالب عمومی

 1 نظر

توصیه*هایی برای جلوگیری از حواس پرتی در نماز

01 خرداد 1392 توسط طيبي

آیت*الله وحید خراسانی توصیه*هایی برای جلوگیری از حواس پرتی در نماز دارند که عمل به آن توجّه*مان به خدای تعالی را در نماز بیشتر می*کند.

به گزارش خبرآنلاین،نماز، پرستش و اظهاربندگی به درگاه پروردگار یگانه است. اگر هنگام خواندن نماز، حضور قلب ندارید و یا حواستان متوجه جای دیگری می شود،پاسخ و توصیه آیت الله وحید خراسانی به این سوال که چه کنیم تا در نماز حواسمان پرت نشده و توجّه*مان به خدای تعالی باشد را بخوانید. بعضی از اموری که برای حضور قلب در نماز سفارش شده است عبارتند از:

اول: وضو را باتوجه و حضور قلب انجام دهد از امام رضا(ع) روایت شده که وضو موجب طهارت و تزکیه*ی دل است (وسائل الشیعه 1/367 ابواب وضو باب1 حدیث 9)

دوم: در عظمت نماز و در روایاتی که درباره*ی نماز وارد شده تأمّل نماید.

سوم: مانند کسی نماز بخواند که گویا با نماز وداع می*کند و دیگر فرصت نماز خواندن را نخواهد یافت (مجالس صدوق و ثواب الاعمال عن ابن* ابی*یعفور قال «قال ابوعبدالله الصادق7 اذا صلّیت صلاة فریضة فصلّها لوقتها صلاة مودّع یخاف ان لا یعود الیها ابدا»)

چهارم: وقتی روبه قبله می*نماید سعی کند که دنیا و مافیها و خلق و آنچه به آن مشغولند را فراموش نماید و قلب خود را از آنها تهی نماید.

پنجم: به معانی نماز توجه نموده و نماز را با تأنّی و آرامش بخواند

ششم: اینکه بداند از آن هنگام که وارد نماز می*شود، تا آن لحظه ای که از نماز خارج می شود، خدای تعالی به او رو کرده و نظر می*نماید و ملکی بالای سر او ایستاده و می*گوید: ای نمازگزار اگر می*دانستی چه کسی به تو نظر می*نماید و با چه کسی مناجات می*کنی هرگز از او رو بر نمی*گرداندی و ابداً از جای خود بر نمی*خواستی (کافی عن ابی*جعفر7 قال: «قال رسول*الله (ص) اذا قام العبد المؤمن فی صلاته نظر الله عزوجل الیه (اقبل الله الیه) حتی ینصرف … و وکّل الله به ملکاً قائماً علی رأسه یقول له ایها المصلی لو تعلم من ینظر الیک و من تناجی ما التفتّ و لازلت من موضعک ابداً» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

هفتم: اینکه بداند که در حال نماز از بالای سرش تا کرانه*ی آسمان، رحمت خدا براو سایه انداخته و ملائکه الهی از اطراف او تا افق سماء او را در بر گرفته*اند.(عنه (ص) … و اظّلته الرحمة من فوق رأسه الی افق السماء و الملائکة تحفّه من حوله الی افق السماء…» وسائل الشیعه ابواب اعداد فرائض باب 8 حدیث 5 از کافی)

هشتم: آنچه در نماز مکروه است به جا نیاورید و به آنچه فضیلت نماز را می افزاید اهتمام نمائید مثل انگشتر عقیق به دست نمودن و لباس پاکیزه پوشیدن و خود را خوشبو نمودن و شانه و مسواک زدن.

 1 نظر

در مورد دنیای ذر

17 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

در مورد «عالم ذر» در ميان دانشمندان، مفسران، متكلمان و محدثان، گفت‏وگوهاى زيادى واقع شده است
.در قرآن كريم به عالم ذر اشارت رفته آنجا كه فرموده است: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتَ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى..(1) وهنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت وايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا، گواهى داديم….
حال، اين ظهور و بروز (در عالم ذر) كه واقع شده، به چه صورت انجام گرفته است و منظور از عالم ذر چيست؟
در ميان علما آراي مختلفي است از جمله :
ذر درلغت: … بمعنی تفرق هست .لان الله ذرهم فی الارض .
ودر اصطلاح دینی:
1- منظور از عالم «ذر»، عالم «ارواح» است؛ يعنى، خداوند در آغاز، ارواح انسان‏ها را آفريد و مخاطب ساخت و از آنان اقرار بر توحيد گرفت.
2- ذر به معناى ذريه (فرزندان) است؛ سؤال و جواب در ميان انسان و خداوند، به وسيله پيامبران و به زبان «قال» مى‏باشد.
3- سؤال و جواب بين انسان و خداوند، به زبان حال، صورت گرفته است؛ آن هم بعد از بلوغ، كمال و عقل.
4- مراد تمثیل است نه امر واقع برخی چون زمخشری , بیضاوی , شیخ طوسی , سید قطب , علامه شرف الدین عاملی و میرداماد و از معاصرین مانند استاد محمدتقی جعفری و دیگران قائلند که این آیه در مقام بیان واقع نیست , بلکه از طریق تمثیل به مسئله ی فطرت اشاره دارد به نظر این ها منظور آیه این است که خداوند با اعطای نعمت های بی شمار و اعطای عقل به انسان , گویا توقع و انتظار دارد انسان در مقابلش تعظیم کند, و انسان هم طبق ذات و فطرت خود, به این خطاب مجازی خداوند لبیک گفته است .

5- علاّمه طباطبائی میگویند: موجودات دارای دو نوع وجودند، یک وجود جمعی در نزد خدا ـ که در قرآن به عنوان ملکوت از آن یاد شده است ـ و دیگر وجودات پراکنده که با گذشت زمان به تدریج ظاهر میشوند. به این ترتیت عالم انسانیت دنیوی، مسبوق به عالم انسانیت دیگری است که در آن جا هیچ موجودی محجوب از پروردگار نیست و با شهود باطنی او را مشاهده کرده و به واحدیت. او اعتراف میکند و سؤال و جواب در عالم «ذر» مربوط به آن جا میشود.(3)
آيت الله جوادى آملى بعد از بررسى نظريات مفسران در آيه، دو احتمال را موجه دانسته‏اند.
الف : بيان تمثيلى: هر چند ظاهر آيه حاكى از گفت و گويى بين خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولى اين آيه در مقام بيان واقع نيست، بلكه مقصود صرفاً تمثيل است. خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلكه مراد آن است كه گويا خداوند از همه انسان‏ها اقرار گرفته است. مسئله ربوبيت خدا و عبوديت انسان به قدرى روشن است كه گويا همه انسان‏ها گفتند «بلى». شيوه بيان اين آيه بيان تمثيلى است مانند آيه يازدهم سوره فصلت كه فرمود: «سپس آهنگ آفرينش آسمان كرد و آن بخارى بود، پس از آن به زمين فرمود: خواه يا ناخواه بياييد. آن دو گفتند: فرمان‏پذير آمديم (4) آن دو گفتند با رغبت مى‏آييم، در حالى كه در واقع گفت و گويى بين خدا و آسمان و زمين واقع نشده است.
پس در آيه ميثاق (عالم ذر) امر و نهى لفظى نيست، بلكه در حقيقت تمثيل است.
ب)بيان واقعى: معناى دوم كه بيشتر مورد نظر است، اين مى‏باشد كه آيه صرفاً تمثيل نيست، بلكه به لسان گفت و گو از واقعيتى سخن مى‏گويد كه در خارج رخ داده و واقعيت اين است كه خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است: يكى زبان عقل (پيمبر درونى انسان) و ديگرى زبان وحى از طريق انبيا (پيامبران بيرونى). اين دو حجت، خدا را به انسان مى‏نمايانند و ربوبيت او را بيان مى‏كنند. اين دو از هيچ انسانى دريغ نشده است.
با وجود اين دو حجت، ديگر انسان نمى‏تواند ادعاى فراموشى و غفلت كند.
نكته‏اى كه از آيه به دست مى‏آيد، نوعى تقدم اين ميثاق بر زندگى انسان مى‏باشد. از اين رو حجت باطنى (عقل) و ظاهرى(وحى) هر چند تقدم زمانى بر انسان و اعمال ارادى او ندارد، ولى بر مكلف شدن انسان حداقل تقدم رتبى دارد؛ يعنى ابتدا حجت بر عبد تمام مى‏شود، سپس مكلف به تكاليف الهى مى‏گردد. بنابراين مقصود آيه، گفت و گوى لفظى بين خدا و انسان نيست، بلكه اعطاى دو حجت محكم الهى به انسان است.(5)
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که:
عالم ذر همان عالم ملکوت و عالم عقل است که قبل از خلقت زمانی وجسمانی انسان ؛ نوع آن خلق شده بود چنانچه فلاسفه و عرفا نیز قول به خلقت عالم نوع هر موجودی از جمله انسان را قائلند واینکه هر انسانی عالم روحانی وعقلی ومثالی اش خلق شده بود واین بدن تحت اراده آن وجود روحانی حیات دارد. وبا مرگ بدن آن روح همچنان پایدار است…….
به بیان دیگر :همه موجودات قبل از آنكه در لباس وجود ظاهر شوند در جاي ديگري طراحي مي شوند و بعد از آن شكل مي گيرند. اين طراحي و اين شكل وجود آن پديده را تا انتهاي عمر آن همراهي مي كند و هر زمان كه طرح برداشته شود شكل آن پديده هم محو مي گردد. اين روح كلي كه در عالم يكي است و دو تا نيست نه كم و نه زياد مي شود و نه تكثير و نه قابل احضار است. (ازآن تعبیر به مثل افلاطونی نیز میشود.)
فرحناز ابراهيمي

 1 نظر

نامه یک پدر مهربان به دخترش

06 اردیبهشت 1392 توسط طيبي

گوش کن که با تو سخن می گویم ، زندگی در نگهم گلزاری است و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه پر گل این گلزاری . من به چشمان تو گل های فراوان دیدم : گل عفت ، گل صد رنگ امید ، گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید …
دیده بگشا و در اندیشه گل چینان باش ، همه گلچین گل امروزند ، همه هستی سوزند ، کس به فردای گل باغ نمی اندیشد ؛ آن که گرد همه گل ها به هوس می چرخد ، بلبل عاشق نیست ، بلکه گلچین سیه کرداری است که که سراسیمه دود در پی گل های لطیف ! تا یکی لحظه به چنگ آورد و ریزد به خاک ، دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک !
تو گل شادابی ، به ره باد مرو ، غافل از باغ مشو، ای گل صد پر من ، با تو در پرده سخن می گویم ! گل چو پژمرده شود ، جای ندارد در باغ ، کس نگیرد ز گل مرده سراغ . دیو خویان پلیدی که سلیمان رویند ، همه گوهر شکنند ، دیو کی ارزش گوهر داند ؟ نه خردمند بود آن که اهریمن را ، از سر جهل سلیمان خواند .
دخترم ! ای همه هستی من ! تو چراغی ! تو چراغ همه شب های منی ! تو گلی ! دسته گلی صد برگی ! تو یکی گوهر تابنده بی مانندی ! خویش را خوار مبین ای سراپا الماس ! از حرامی بهراس ! قیمت خود نشکن ! قدر خود را بشناس ! قدر خود را بشناس !
منبع:
« نوشته زینب رضا نژاد کلائی ، از مجله خانه خوبان ، ش 42 ، ص 71 »

 

 3 نظر

............ شماره بدم ؟؟؟؟

29 فروردین 1392 توسط طيبي

خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟
…. برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
……. چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
منبع : جام

 

 1 نظر

عجب پهلوان هایی هستیم! بگویید مرشد برای ما ضرب بگیرد...!!!

20 فروردین 1392 توسط طيبي

من اگر پسر بودم…
اسمم حتما علی بود! سید علی…
آن وقت شب ها بعد از مسجد حتما می رفتم زورخانه تا کباده بکشم و میل بزنم و با نفس ِ مرشد جان بگیرم، مرشد علی مولا بخواند و من با ضرب انگشتانش غرق ِ یا علی شوم… میان گود چرخ بردارم و مرشد برایم ضرب بگیرد، مرشد مولا مدد بگوید و من یا علی…
حتما کشتی هم می گرفتم… می شدم یک کشتی گیر با اخلاق… می شدم یک پهلوان تمام عیار!!
من عاشق مرام پهلوانیم…
من اگر پسر بودم… حتما پهلوان می شدم… زورخانه می رفتم و کشتی می گرفتم، و هیچ کس حریفم نبود!! اما با همه ی زوربازویم، خوش خلق بودم و با همه مهربان، برای مادرم هم نوکر !! اصلا پهلوان بودن یعنی همین!!

الان اما یک دخترم!!
نه مرشدی برایم ضرب می گیرد و نه من میان گود پا می گذارم! و نه حتی بزن زنگی و نازنفسی و صلواتی و یا علی مددی!
زورخانه رفتن و کباده کشیدن و کشتی گرفتن هم فقط توی خیالاتم پر می کشد!!

من یک دخترم…
زورخانه و تشک کشتی جای ما نیست! اما پهلوان که می شود بود!!

جز من کدام پهلوان را می شناسی که تمام کوچه و خیابان ها برایش زورخانه باشند و گود؟! لباس مشکی پهلوانیش را که بپوشد کسی حتی جرات نکند تماشایش کند چه رسد به هم آورد شدن!! آن وقت تمام مرشدهای خدا برایش ضرب بگیرند و هر نگاه پلیدی را که خاک کرد بلند یا زهرا بگویند!!
جز من کدام پهلوان هست که حتی سیاهی رخت پهلوانیش به جان حریف رعشه اندازد؟!! جز من کدام پهلوان هست که با این همه زور! خوش خلق است و با همه مهربان؟! برای مادر هم نوکر؟!…

من یک دخترم… ما دختریم…
تمام شرق و غرب حتی از سیاهی چادر ما می ترسند، چه رسد به خود ما! تمام نگاه های ناپاک هم از ما می ترسند… عجب زوربازویی داریم…
ما دختریم… دختران چادری… تمام دنیا از ما می ترسند،اما با اینهمه قدرت باز هم مهربانیم و خوش خلق و برای مادر نوکر…
پهلوانی یعنی همین…

خودمانیم! عجب پهلوان هایی هستیم! بگویید مرشد برای ما ضرب بگیرد…!!!
من یک محجبه ام…. لطفا مرا مسخره کنید…. همانگونه که:

نوح را مسخره کردند. (هود (11):38)
موسی را مسخره کردند. (شعراء (26): 25)
پیامبر قوم عاد را مسخره کردند. (احقاف (46): 26)

و در یک کلمه مسخره شدن، تنها شکنجه ی مشترکی بود که همه ی پیامبران آن را تجربه کردند. (حجر (15):11)

سخت ترین شکنجه ای که بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وارد آمد. تا آن که خدا برای دلجویی رحمه للعالمین اینگونه فرمود: (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند. (انعام(6):10 و رعد (13): 32 و انبیاء (21): 41).

اما بدانید خداوند وعده داده است:

از آنان روی گردان! ما شرّ مسخره کنندگان را از تو دفع خواهیم کرد. (حجر (15) :95)

تا در روز قیامت بگویند: «افسوس بر من از کوتاهیهایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!» (زمر (39): 56).

پس مرا هم مسخره کنید!

مادرم زهرا سلام الله علیها جلوی نابینا هم حجابش را حفظ کرد! من هم یک محجبه ام !

الگویم زهراسلام الله علیهاست!

پس تا میتوانید مسخره کنید در من اثری نخواهد داشت.
خدایــــــــــــــا همیشه و هر لحظه به یـــــادم بیــــاور که:
***
نامحـــــــــرم … نامحـــــــــــــرم اســــــــت
*
چه در دنیـــــــــای حقــــــــیقی
چه در دنیای مجــــــــــــازی.
یادمـــــــــان بینداز …. فاطمه سلام الله علیها را که از نابینــــا رو می پوشاند
فاطمه انجم روز

 3 نظر

3 قفلی که «شیخ نخودکی» با یک کلید باز کرد

20 فروردین 1392 توسط طيبي

مرحوم آیت الله حسنعلی اصفهانی مشهور به «شیخ نخودکی» در طول ۸ دهه عمر پربرکت خود، کرامات بسیاری را رقم زد که مهم ترین آن ها تشرّف نزد امام علی بن موسی الرضا(ع) است. این کرامت ها در سایه انس با قرآن و خواندن نماز اول وقت حاصل شد.

به گزارش وبگاه بنیاد بین المللی امام رضا(ع)،در قدیم که شهر مشهد مقدس به گستردگی کنونی نبود، روستای معروفی به نام «نخودک» کنار آن قرار داشت که شهرت خود را مرهون «شیخ حسنعلی اصفهانی» مشهور به شیخ نخودکی است.این عارف، فقیه و فیلسوف بزرگ متولد سال 1241 در اصفهان است و از اساتید مشهور وی می توان میرزا جهانگیر خان قشقایی را نام برد. آیت الله نخودکی در مقطعی نیز با شهید مدرس هم حجره ای بوده است.

اما بیشترین شهرت شیخ نخودکی به دلیل کرامات اوست که از جمله آن ها می توان به تشرف نزد حضرت خضر نبی و امام رضا علیهما السلام اشاره کرد. وی همچنین دارای قدرت های ماورائی از جمله طی الارض، آگاهی از غیب، چشم برزخی، دم مسیحایی و … بود.او این قدرت های الهی را با تهجد، توکل، شب زنده داری، خواندن نماز اول وقت و انس با قرآن به دست آورده بود.مرحوم آیت الله کشمیری در این باره می گوید: مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی تا چهار سال در مشهد مقدس، هر شب تا صبح قرآن را ختم و به امام رضا(ع) هدیه می کرد تا به آن مقامات رسید.

از دیگر کرامات شیخ نخودکی این بود که زمان وفات خود را پیش بینی کرد و همان طور که وعده داده بود، در روز یکشنبه هفتم شهریور 1321 در سن هشتاد سالگی به جوار حق شتافت و طبق وصیتی که کرده بود، در صحن عتیق روبروی ایوان طلا در حرم مطهر رضوی تدفین شد.

نماز اول وقت «شاه کلید» است
مرحوم شیخ بر خواندن نمازهای روزانه در اول وقت تأکید بسیار داشت و این نخستین وصیت او به فرزند خویش بود. این عارف حقیقی می گفت: اگر آدمی یک اربعین به ریاضت پردازد، اما یک نماز صبح از او قضا شود، نتیجه آن اربعین، «هَبَاء مَّنثُورًا» خواهد شد.(اشاره به آیه 23 سوره فرقان و به معنای پراکنده شدن ذرات غبار در هوا(
جناب شیخ فرزندش را بر تهجد و نماز شب سفارش می کرد و می گفت: «بدان که در راه حق و سلوک این طریق، اگر به جایی رسیده ام، به برکت بیداری شب ها و مراقبت در امور مستحب و ترک مکروهات بوده است، ولی اصل و روح همه این اعمال، خدمت به ذراری (فرزندان) ارجمند رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.»

نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ نخودکی فرمود: برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟!

شیخ نخودکی فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» مشکلات است .

 1 نظر

ماجراهای من و خدا (زندگی جاوید)

03 فروردین 1392 توسط طيبي

گفتم:زندگی حقیقی از آن کیست و زنده واقعی کیست؟
گفت:مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة(سوره نحل آیه 97)

گفتم :اگر کسی به حیات طیبه دست پیدا کند جه مقامی دارد؟
گفت:أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها.(سوره انعام آیه 122)

گفتم:آیا کسی که ایمان ندارد مرده است؟
گفت:أَمْواتٌ غَيْرُ أَحْياء(سوره نحل آیه21)

گفتم:یعنی آیات الهی در او هیچ اثری ندارد؟
گفت:إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاء(سوره نمل آیه 80)

گفتم:پس قرآن بر چه کسانی تاثیر دارد؟
گفت:لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا(سوره یس آ؟یه 70)

گفتم:کسانی که مرده اند ,چشم و گوش و جوارح ندارند؟
گفت:لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها(سوره اعراف آیه 179)

گفتم:برای اینکه بیماری مومنان درمان شود,چه باید کرد؟
گقت:وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ (سوره اسرا آیه 82)

گفتم:چگونه میشود به حیات طیبه راه پیدا کرد؟
گفت:يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ(سوره انفال آیه 24)

• ماهنامه نسیم وحی/ش36/ص7.

 2 نظر

مشت خدا از مشت ما بزرگتره!

24 اسفند 1391 توسط طيبي

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:
مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.
بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:
چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می*دی، می*تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.
ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات*ها خجالت می*کشه گفت: “دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار”
دخترک پاسخ داد: “عمو! نمی*خوام خودم شکلات*ها رو بردارم، نمی*شه شما بهم بدین؟ “
بقال با تعجب پرسید:
چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می*کنه؟
و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!


پی*نوشت:
داشتم فکر می*کردم حواسمون به* اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره!
امام صادق علیه السلام در دعایی می*فرماید:
يَا مُعْطِيَ الْخَيْرَاتِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنِي مِنْ خَيْرِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ مَا أَنْتَ أَهْلُه‏
ای عطا کننده*ی خیرها! بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و به من خیر دنیا و آخرت را ـ آن چنان که در خور تو است ـ عطا نما.
کافی، ج 2، ص 259
خانم انجم روز

 4 نظر

لبخند حضرت زهرا سلام الله علیها

18 اسفند 1391 توسط طيبي

لبخند حضرت زهرا سلام الله علیها
گاه میشد که نصیبم شود افتخار تاج گذاری… کودکی بودم….
اولین عکس با آن تاج بندگی را در خانه خاطرات کودکی دارم بر سر سجاده… تاجی سفید با نگین*های صورتی….
کجایی کودکی؟ کجایی ای لحظه* های با دل و جان زیستن؟؟؟
بزرگتر که شدم تاج را کنار گذاشتم… همه همه همه بجز پدر و مادرم میگفتند چرا بر سر نمیکنی؟؟؟

دختری ریز چثه بودم و همیشه کوچکتر از سنم میزدم… همین مرا جدا کرده بود از افتخار تاج نهادن…
گذشت و گذشت و گذشت…
من دختری ساده با ظاهری ساده بودم. موهایم بیرون بود شاید… دستانم پیدا بود شاید… چیزی که پیدا نبود نشانی از دختر شیعه و آبروی زهرا بودن بود…

شنبه 10 اردیبهشت 87 صبح با چادر رفتم دانشگاه
از پنجشنبه این تصمیمم رو گرفته بودم… به چادر به عنوان یک مد لباس نگاه میکردم. مثل اینکه یک روز مانتوی آبی بپوشی یک روز طوسی، یک روز هم چادر مشکی بزنی… همین بود معنایش و نزدنش برای این بود که دیگران میگفتند بزن برای دلایلی که احمقانه ترین دلایل چادر زدن بود و هست…

اما آن روز زدم که دیگر درش نیاورم البته فقط برای دانشگاه…

همه میگفتند إ! پس چرا الان زدی؟ حالا که هوا گرم شد؟ از دوستان که شماتت بسیار، از استادان که تعجب بسیار و از فامیل طعنه *های زجر دهنده.. فقط خانواده* ام سکوت کردند.. پدرم هم گاهی میگفت نزن..

1 روز به طور اتفاقی پسر عمویم فهمید من برای دانشگاه چادر میزنم، آنقدر خوشحال شد که پیش خودم گفتم چشه این پسره؟ انگار چادری ندیده تا حالا!!! حال آنکه همه چادری بودند.

بعدا که فکر کردم اگه بنده خدا انقدر خوشحال میشه پس خدا چقدر خوشحال میشه؟ پس دختر رسول چه لبخندی میزند؟ پس حضرت صاحب الامر(عج) چه؟ اگر نگاهم کند و سر تکان دهد چه؟ اگر رو برگرداند چه؟


اهواز و گرمای وحشتناک که اگر تجربه نکرده باشید باورتان نمیشود سوختن یعنی چه…
تابستان و تاجی که تازه بر سر نهاده بودم…
مسیر زیادی رو باید هر روز پیاده طی می*کردم…
هر روز تا خونه یا زهرا میگفتم ، ذکر میگفتم، فکر میکردم جهنم چقدر از این گرمتر و وحشتناک تر است…
و تاجم را محکمتر نگه میداشتم که بادهای تند او را از من نگیرند…
و همان ها بیمه* ام کردند.
دیگر گرما اذیتم نمیکند.
به خانه که رسیدم پرتش نمیکنم و با ناراحتی نمی*گویم سوختم.
همانها بیمه *ام کردند.چند ماهی گذشت و من در کلنجار با خود که اگر زدی دیگر دویدن در پارک برازنده *ات نیست، دیگر باید حرمت نگه داری…

از مهر ماه، عزیزی بسیار برایم هدایتگر بود و میگفت از زنان اسوه.. از تاجدارهای بهشت. من هر لحظه علاقه مندتر به درک این عشق به بندگی…

22 آبان ماه 87 روز عروسی دخترخاله* ام… چادر سر کردم و رفتم. واااااااااااااااایییییییی ی که چقدر همه متعجب بودند و انواع حرفها را شنیدم….
آن روز همه میگفتند میذاشتی از فردا میزدی حالا تو عروسی… اما برای من این بهترین نقطه بود. اگر میتوانستم آن روز که همه با وضع آنچنانی می*آیند، منم را نابود کنم، دیگر تا همیشه این من نبودم که تاج داشت… فقط او بود و شد…
خیلی جنگیدم با آنهایی که قبلا میگفتند بزن اما حالا بد نگاهم می*کردند.
با آنهایی که گویا بی حجاب بودن را بیشتر دوست دارند و چادر مشکی روی موهای رنگ کرده را بیشتر میپسندند یا آنها که چادر فقط برای زنشان خوب است. با آنها که مرا 20 سال دوست داشتنی ترین دختر خانواده می*دانستند و حالا این دختر دیگر رویی به کسی نشان نمی*داد و به حرمت چادر سنگین تر رفتار میکرد…

شبهای احیا قرآن را به این نیت باز کردم که خدا با من حرفی بزند … و گفت که گوش به حرف کافران نده …

حالا با رضایت و شادی چادرم را هرگز درنمی*آورم، تا بدوم یا در دریا و رود شنا کنم یا کوهنوردی کنم یا خسته شوم. همانها بیمه* ام کردند و قلبم راضیست.

آن پسر عمو… اولین آتشفشان زندگیم…. امروز… همسر من است.

منبع : من و چادرم ، خاطره ها
فاطمه انجم روز

 1 نظر

حضرت ایت الله جوادی آملی در پاسخ به یک شبهه درباره حجاب

06 اسفند 1391 توسط طيبي

حضرت آیت الله جوادی آملی:حجاب زن حقی الهی است

حضرت آیت الله جوادی آملی در پاسخ به یک شبهه درباره حجاب فرمودند:
قرآن كريم وقتي درباره حجاب سخن مي‏گويد مي‏فرمايد: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غير مسلمان را، بدون قصد تباهي جايز مي‏داند
شبهه‏اي كه در ذهنيت بعضي افراد هست، اين است كه خيال مي‏كنند حجاب براي زن محدوديت و حصاري است كه خانواده و وابستگي به شوهر براي او ايجاد نموده است، و بنابراين، حجاب نشانه ضعف و محدوديت زن است.
راه حلّ اين شبهه و تبيين حجاب در بينش قرآن كريم اين است كه زن بايد كاملاً درك كند كه حجاب او تنها مربوط به خود او نيست تا بگويد من از حق خودم صرف‏نظر كردم، حجاب زن مربوط به مرد نيست تا مرد بگويد من راضيم، حجاب زن مربوط به خانواده نيست تا اعضاي خانواده رضايت بدهند، حجاب زن، حقي الهي است، لذا مي‏بينيد در جهان غرب و كشورهايي كه به قانون غربي مبتلا هستند اگر زن همسرداري آلوده شد و همسرش رضايت داد، قوانين آنها پرونده را مختومه اعلام مي‏كنند، اما در اسلام اين چنين نيست، حرمت زن نه اختصاص به خود زن دارد نه شوهر و نه ويژه برادر و فرزندانش مي‏باشد، همه اينها اگر رضايت بدهند قرآن راضي نخواهد بود، چون حرمت زن و حيثيت زن به عنوان حق‏اللَّه مطرح است و خداي سبحان زن را با سرمايه عاطفه آفريد كه معلّم رقّت باشد و پيام عاطفه بياورد، اگر جامعه‏اي اين درس رقّت و عاطفه را ترك نمودند و به دنبال غريزه و شهوت رفتند به همان فسادي مبتلا مي‏شوند كه در غرب ظهور كرده است. لذا كسي حق ندارد بگويد من به نداشتن حجاب رضايت دادم، از اين كه قرآن كريم مي‏گويد هر گروهي، اگر راضي هم باشند، شما حد الهي را در برابر آلودگي اجرا كنيد، معلوم مي‏شود عصمت زن، حق‏اللَّه است و به هيچ كسي ارتباط ندارد. قهراً همه اعضاي خانواده و اعضاي جامعه و خصوصاً خود زن امين امانت الهي هستند. زن به عنوان امين حق‏اللَّه از نظر قرآن مطرح است يعني اين مقام را و اين حرمت و حيثيت را خداي سبحان كه حق خود اوست، به زن داده و فرموده: اين حق مرا تو به عنوان امانت حفظ كن، آنگاه جامعه به صورتي درمي‏آيد كه شما در ايران مي‏بينيد، جهان در برابر ايران خضوع نموده است، زيرا كه در مسأله جنگ تا آخرين لحظه، صبر نمود و كاري كه برخلاف عاطفه و رقت و رأفت و رحمت باشد انجام نداد. با اين كه دشمنان او از آغاز، حمله به مناطق مسكوني، كشتار بي‏رحمانه بي‏گناهان و غير نظامي‏ها را مشروع نمودند.
جامعه‏اي كه قرآن در او حاكم است، جامعه عاطفه است و سرّش اين است كه نيمي از جامعه را معلمان عاطفه به عهده دارند و آن مادرها هستند، چه بخواهيم، چه نخواهيم، چه بدانيم و چه ندانيم اصول خانواده درس رأفت و رقّت مي‏دهد، و رأفت و رقّت در همه مسائل كارساز است.
فلسفه حجاب در قرآن
بنابراين در هر بخشي و هر بعدي از ابعاد براي سير به مدارج كمال بين زن و مرد تفاوتي نيست منتها بايد انديشه‏ها قرآن‏گونه باشد، يعني همان گونه كه قرآن بين كمال و حجاب و انديشه و عفاف جمع نمود، ما نيز در نظام اسلامي بين كتاب و حجاب جمع كنيم. يعني عظمت زن در اين است كه:
«أن لا يرين الرّجال ولا يراهنَّ الرّجال»[1]
نبينند مردان نامحرم را و مردان نيز آنان را نبينند.
قرآن كريم وقتي درباره حجاب سخن مي‏گويد مي‏فرمايد: حجاب عبارت است از احترام گذاردن و حرمت قائل شدن براي زن كه نامحرمان او را از ديد حيواني ننگرند لذا، نظر كردن به زنان غير مسلمان را، بدون قصد تباهي جايز مي‏داند و علت آن اين است كه زنان غير مسلمان از اين حرمت بي‏بهره‏اند.
حال اگر كسي از تشخيص اصول ارزشي عاجز باشد، ممكن است ـ معاذاللَّه ـ حجاب را يك بند بنداند، و حال اين كه قرآن كريم وقتي مسأله لزوم حجاب را بازگو مي‏كند، علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنين بيان مي‏فرمايد:
(ذلك أدني أن يعرفن فلا يؤذين)[2]
يعني براي اين كه شناخته نشوند و مورد اذيت واقع نگردند. چراكه آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.
نتيجه بحث
مرد و زن در آن معيارهاي اصلي همتاي هم هستند، و يك سلسله مسؤوليت‏هاي اجرايي براي مرد است كه اگر انجام ندهد بايد وزر آن را تحمل كند، بنابراين نتيجه مي‏گيريم كه اولاً: آن تهمت‏هايي كه به اسلام زده و مي‏گويند كه: اسلام نيمي از جامعه را از بسياري از حقوق محروم نموده است، نارواست. ثانياً، اين تعصّبات و رسومات جاهلي كه از ديرباز در فرهنگ جوامع اسلامي رواج پيدا كرده است كه زن را به عنوان مظهر ضعف و زبوني ياد مي‏كنند اين بايد زدوده بشود. ثالثاً، اگر كسي احساس مي‏كند كه زن نبايد از علوم و مسائل تربيتي و مانند آن كه خدمات قابل عرضه‏اي به جامعه ارائه مي‏دهد استفاده كند، بايد از اين اعتقاد صرف‏نظر كند و علاقه‏مند باشد زن همتاي مرد در اين علوم و معارف بار يابد و به جامعه خدمت كند مگر آنجايي كه به طور استثنا وظيفه مرد قرار گرفته است. رابعاً، جمله (عاشروهنّ بالمعروف) اختصاصي به مسائل داخل منزل ندارد، بلكه در كل جامعه هم جاري است و مسأله پنجم اين است كه زن در مقابل مرد غير از زن در مقابل شوهر است يعني زن در مقابل شوهر بايد تمكين كند اما زن در مقابل جامعه، مثل فردي از افراد جامعه است و اين چنين نيست كه بايد اطاعت كند و در مسائل خانوادگي هم مي‏بينيم كه گاهي زن قوام و قيّوم است و مرد بايد اطاعت كند، همچنانكه پسر بايد از مادر اطاعت كند ولو در حد بالايي از تخصص‏هاي علمي باشد.
در پايان گرچه هنوز شبهاتي در مسأله برابري زن و مرد قابل طرح است ليكن با توجه به اصول كلي ياد شده و آشنايي با خطوط اصيل نظام ارزشي در اسلام و تبيين محور سعادت و شقاوت پاسخ آنها روشن خواهد بود.
[1] ـ بحارالانوار، ج103، ص238.
[2] ـ احزاب، 59.
[زن در آينه جلال و جمال - صفحه 436]

منبع:سایت بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء
فاطمه انجم روز

 نظر دهید »

رابطه سحرخیزی با افزایش روزی

29 بهمن 1391 توسط طيبي

رابطه سحرخیزی با افزایش روزی

 

شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: من نمی*توانم با دستم کار کنم و راه تجارت را نیز به خوبی نمی*دانم و اکنون محروم محتاج هستم. آن حضرت فرمود: کارگری کن و بر سر خود بار ببر تا بی*نیاز شوی!

سحرخیزی و کسب روزی حلال از جمله اموری است که سیره بسیاری از پیامبران و ائمه اطهار علیهم*السلام بوده و احادیث فراوانی نیز در این خصوص وارد شده است که در این نوشتار به گزیده*ای از این احادیث که در کتاب گران*سنگ «مفاتیح*الحیات» علامه جوادی آملی آمده است اشاره می*کنیم.

اهمیت سحرخیزی و کار

رسول خدا صلی الله علیه و آله می*فرماید: سحرخیزی مبارک است و همه نعمت*ها به ویژه، روزی را می*افزاید.۱ همچنین آن حضرت می*فرماید: صبحگاهان در پی نیازمندی*هایتان بروید چرا که آسان به دست می*آیند.۲
امیرمؤمنان علیه*السلام می*فرماید: صبح زود در پی روزی رفتن، روزی را افزون می*کند۳ و کسی که خواستار جاودانگی است -که جاودانگی وجود ندارد- باید سحرخیز باشد۴ و هیچ سحرخیزی در اره خدا برتر از سحرخیزی برای تأمین معاش فرزندان و خانواده نیست.۵

از امام صادق علیه*السلام روایت شده است که ایشان می*فرماید: جدیت و تلاش کنید! هرگاه نماز صبح گزاردید و بازگشتید صبحگاهان در پی روزی روید و کسب حلال کنید چراکه خدای عزّ و جل روزیتان دهد و یاریتان رساند۶؛ سپس فرمود: امام سجاد علیه*السلام هنگام صبح در پی روزی بیرون می*رفت، پرسیدند: ای فرزند رسول خدا کجا می*روی؟ فرمود: برای پذیرش صدقه برای خانوده*ام. پرسیدند: آیا برای خانواده*ات صدقه می*پذیری؟ فرمود: هر که کسب حلال کند صدقه عائله خود را از خدا می*پذیرد و به آنان می*رساند.۷
کارگری، سیره انبیا و اولیا
خداوند متعال در قرآن کریم درباره حضرت داود (ع) می*فرماید: و به او فن زره*سازی را که به سود شماست آموختیم، تا شما را در جنگ*هایتان از آسیب*های سخت سلاح*ها حفظ کند، پس آیا شما سپاسگزار نعمت*های ما خواهید بود؟ ۸

نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ غذایی بهتر از غذای فراهم آمده از کار خویش نخورد و داود پیامبر نیز از دسترنج خود می*خورد.۹

حضرت علی علیه*السلام می*فرماید: خدای عزّ و جل به داود نبی(ع) وحی فرمود که تو بنده خوبی هستی به شرط آنکه از بیت*المال ارتزاق نکنی و با دستان خویش کار کنی. داود علیه*السلام چهل روز گریست؛ آن گاه خدا به آهن وحی فرمود که برای بنده*ام داود نرم شو، آهن به فرمان خدا برای او نرم شد و از این رو حضرت داود (ع) هر روز زرهی می*ساخت و آن را به هزار درهم می*فروخت و از بیت*المال بی*نیاز شد.۱۰

رسول خدا صلی الله علیه و آله هم سنگی را بر شانه خود حمل کرد و در یکی از دیوارهای باغ خود به کار برد که آن سنگ هنوز در آنجا هست.۱۱


پرهیز از تنبلی و کم همتی

امام علی (ع) می*فرماید: اگر کار، سخت و توان*فرسا است، بی*کاری دایمی هم فسادآور است.۱۲

حضرت صادق(ع) خطاب به فرزندش می*فرماید: از دو خصلت تنبلی و بی*حوصلگی (بیقراری) بپرهیز که این دو مانع بهره*گیری تو از دنیا و آخرت می*شوند.۱۳

همچنین می*فرماید: سست نباش تا آن که تو را می*شناسد تحقیرت نکند۱۴، منفورترین مردم نزد خدا کسی است که شب خواب و روز بیکار باشد.۱۵

ابن عباس می*گوید: حضرت رسول (ص) هرگاه کسی را می*دید و از او خوشش می*آمد می*پرسید: آیا حرفه*ای داری؟ اگر می*گفت: نه، می*فرمود: از چشمم افتاد. پرسیدند: چرا ای رسول خدا؟ فرمود: چون هرگاه مؤمن دارای حرفه*ای نباشد به ناچار از دینش برای تأمین زندگی*اش بهره می*برد (دین فروشی می*کند)۱۶
پی*نوشت*ها:

۱- بحارالانوار، ج۷۳، ص۳۱۸

۲- کتاب الخصال، ج۲، ص۳۹۴

۳- وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۳۴۸

۴- عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۸

۵- دعائم الاسلام، ج۲، ص۱۵

۶- الکافی، ج۵، ص۷۹

۷- همان، ج۴، ص۱۲

۸- سوره انبیاء، آیه ۸۰

۹- کنزالعمال، ج۴، ص۸

۱۰- الکافی، ج۵، ص۷۴

۱۱- همان، ص۷۶ و ۷۷

۱۲- الارشاد، ج۱، ص۲۹۸

۱۳- الکافی، ج۵، ص۸۵

۱۴- تحف العقول، ص۳۰۴

۱۵- الکافی، ج۵، ص۷۲

۱۶- بحارالانوار، ج۸۴، ص۱۵۸

 نظر دهید »

کدام نماز مورد قبول خداوند است ؟

29 بهمن 1391 توسط طيبي

آن زمانى كه انسان به فكر منكر افتاد اگر دید نمازش مانع دروغ گفتن اوست ، به او گفت ، تو كه نماز مى خوانى ، عبادت خدا را مى كنى ، این كار را نكن ! و این كار را نكرد، بداند نمازش مورد قبول است …
مرحوم آیت***الله بهاء*الدینی در پاسخ به سئوالی پیرامون شرایط نماز مقبول ویژگی*های نماز و اثار معنوی آن را بیان کرده*اند.

سوال : خواندن نماز در پنج وقت بهتر است یا جمع كردن بین آنها؟

این موضوعات از جزئیات است و زیاد مهم نیست ، آنچه اصل است و روح نماز است، این است كه اگر دیدید نماز شما مورد قبول است یا نه از این جا تجربه كنید كه اگر دیدید نماز شما جلو دروغ و فساد و منكرات را مى گیرد، بدانید نماز شما مقبول است ، كار نماز این است ، همان طور كه آتش مى سوزاند و آب خاموش مى كند، نماز هم انسان را از منكرات نجات مى دهد.

آن زمانى كه انسان به فكر منكر افتاد اگر دید نمازش مانع دروغ گفتن اوست ، به او گفت ، تو كه نماز مى خوانى ، عبادت خدا را مى كنى ، این كار را نكن ! و این كار را نكرد، بداند نمازش مورد قبول است . (اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ (۴۵ عنکبوت)
در كلمات حضرت امیر (علیه السلام ) آمده است : (( مثل الصلوه مثل الحمه على باب الرجل )) مثل نماز، مثل حمام در خانه است ، انسانى كه پنج مرتبه در شبانه روز حمام مى رود آیا بدن او آلوده است .

این نماز را هم اگر كسى آن گونه كه باید آن را انجام دهد، روحش را از كثافات و معصیت*ها تطهیر مى كند، اگر دیدید از معاصى پاك شدید، دروغ نمى گویید، خیانت نمى كنید، كلك و حقه بازى را كنار گذاشتید، بدانید نماز خوانده اید، وگرنه بدانید معلق بازى كرده اید، نماز نخوانده اید.

برگرفته از سایت کیهان

 نظر دهید »
  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

حدیث موضوعی
اوقات شرعی
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس